بسم الله الرحمن الرحیم
امروز یک آیه از قرآن رو به وبلاگم اضافه کردم گفتم شاید بد نباشه ترجه و تفسیرش رو بزارم که بخونید.
سوره : آل عمران آیه : 104 :
متن عربی آیه : وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ .
تفسیر اطیب البیان
(104)(ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکرواولئک هم المفلحون ):(و باید از میان شما طایفه ای باشند که مردم را به سوی خیر دعوت نموده ، امر به معروف و نهی از منکر کنند و این طایفه همانارستگارانند)،(من )تبعیضیه است ، عمل مانند علم و دائر و مدار آنست ،هرزمان که علم قوی باشد،عمل قوت می گیردو بالعکس باضعف آن ضعیف می گردد، و هرزمان علم صالح باشد ،عمل هم صالح می شود و اگر علم فاسد باشد عمل هم فاسد می گردد و علم بسوی عمل دعوت می کند،پس مجتمع صالح مردم را به حفظ معرفت و فرهنگ دعوت می کند و شخص متخلف از خیر را رد می نماید،لذا در جامعه اسلامی که متمسک به حبل الله هستند،معروف درآن جامعه ، عمل خیر است و منکر در آن عمل شراست ، یعنی خیر در جامعه اسلامی شناخته شده و معروف است و شر در آن جامعه منکر و نامألوف می باشد و کسانی که قیام به این امر واجب یعنی امر به معروف و نهی از منکر می کنند رستگارانند، چون قیام به یک واجب کفایی کرده اند تا جامعه خود را حفظ نمایند و طریقه پروردگارشان رامحافظت نمایند .
بسم الله الرٌحمن الرٌحیم
قرآن ! من شرمنده توام
از (دکتر شریعتی) را در ادامه بخوانید:
مطابق با ربیع الاول ۱۴۱۷ هـ ق
بسمه تعالی
کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ
است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات.
آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم
تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در
بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین، واللعن
علی أعدائهم أجمعین.
مشهد ربیعالثانی ۱۴۲۰
بسمه تعالی
محضر مبارک آقایان نمایندگان خبرگان رهبری
سلام علیکم
بیش از یک سال از واقعهی 22 / 3 / 88 میگذرد و همچنان عدّهی زیادی از مردم به دنبال مطالباتشان میباشند. آیا ما خبرگان رهبری به وظیفهی دینی، شرعی و عرفی خود که همان اجرای دقیق قانون اساسی، یعنی حرکت سه قوّه و تذکّر به خلاف قانون است عمل کردهایم؟
آیا بعد از یک سال توانستهایم در نظام یک آرامش نسبی خالی از رعب و وحشت ایجاد کنیم؟ اگر باز هم میگوییم در جامعه مشکلی نیست، پس چرا دائم به صورت لفظی دم از وحدت میزنیم؟ اگر هست، چرا مردم در یک استراحت واقعی نیستند؟ چرا وحدت به همراه رعب و وحشت از ناحیهی عدّهای باشد و عدّهی کمی در آرامش به خیال خود باشند و هر چه بر زبانشان میآید، میگویند و هیچ به فکر عواقب الفاظ خود نیستند. آیا شما خبرگان تا به حال به این فکر کردهاید که چرا نتوانستهایم مردم را نسبت به وقایع موجود راضی کنیم و در رأس همهی اینها، آیا پی به این معنا بردهایم که چرا مراجع و علما نسبت به وضع موجود رضایت ندارند؟ میدانید عدم رضایت مراجع و علما از این وضع، یعنی سست شدن مجلس خبرگان و از اعتبار ساقط شدن آن؟ چون بقای مجلس خبرگان از ناحیهی تأیید مراجع و علما میباشد.
اینجانب به عنوان یکی از اعضای خبرگان رهبری در این ماه مبارک رمضان که گذشت، از خداوند تبارک و تعالی طلب عفو کردم که نتوانستم حقوق این ملّت را حسب وظیفهای که دارم، انجام دهم که ان، دنبال کردن اجرای دقیق قانون اساسی است. حال بیاییم در این اجلاسیه به وظیفهی اصلی خود که تقاضای اجرای دقیق قانون اساسی است عمل کنیم.در زمان فعلی راهی نیست جز سر فرو آوردن به خواست ملّت؛ باید از بحثهای انحرافی در مجلس خبرگان دست برداشته، به اصل مطلب که همان خواستههای ملّت رشید ایران است جامهی عمل بپوشانیم. از تهمت زدن در طول این یک سال چه نفعی برده شد؟ از صدا و سیما تا قوّهی قضائیه و از نیروهای نظامی و انتظامی تا مجلس خبرگان، آیا موجب رضایت ملّت شدهاند؟ امروز میبینیم که جناح مقابل به اتّحاد خود نزدیکتر و به احیاء نظرات حضرت امام امّت(ره) بیشتر تمایل دارد و خواستهای ندارد جز اجرای دقیق قانون اساسی، از شورای نگهبان گرفته تا نیروهای نظامی.
در همه جا در جامعه سخن از فضای باز سیاسی زده میشود و از این و آن تقاضای گذشت میکنند، آیا گذشت در مقابل عدم اجرای قانون اساسی، عاقلانه است و امکان دارد؟ چرا به این بزرگواران، آقایان مهندس میرحسین موسوی و جناب حجّت الاسلام و المسلمین کروبی و یاران آنها این همه تهمت زده میشود، در حالی که هیچ دادگاهی آن را به اثبات نرسانده و هنوز هم به دنبال تهمت زدن به این و آن هستند، در صورتی که میدانند که اینها به هیچ وجه راهگشا جهت حفظ نظام نیست، امّا چه باید کرد که عدّهای این مسیر را، یعنی دروغ و تهمت و کشف و خواب و مسائل تخیّلی را دنبال میکنند و از همه بدتر، خود را مجری دستورات حضرت حجّت بن الحسن العسکری(عج) میدانند. اینها چه میگویند و به چه راهی میروند؟ اگر خداوند توفیق دهد، در اجلاسیه، باقی مطالب بیان خواهد شد. ضمناً توجّه داشته باشید از آن جایی که مجلس خبرگان در حقیقت باید مورد تأیید مراجع عظام و علمای اعلام باشد، لذا اگر مطلب مهمّی بخواهد در مملکت صورت گیرد، حتماً باید مورد توجّه و تأیید مراجع باشد.
سیّد علی محمّد دستغیب
20 / 6 / 1389
اوست باقی
هر شب میان مقبره ها راه می روم شاید هوای زیستنم را عوض کنم!
سلام این شعر رو که نمیدونم از کیه توی وبلاگ آقای امامی دیدم(خبر نگار صدا وسیما). خیلی دلم گرفت.
نمیدونم تا حالا توی قبرستون اون جاهای که سال فوتشون برمیگرده به۲۰-۳۰-۴۰-یا شایدم بیشتر رفتین ؟دیگه خبری از کسی نیست مثل اینکه فراموششون کردن!؟
بیچاره به اون مرده ها.
دریغ از یه شب جمعه.وقتی میری اونجا پرنده هم پر نمیزنه سکوت عجیبی برقراره البته سکوتش یه جوریه که موی آدم رو سیخ میکنه.بد نیست بعضی اوقات سری هم به این قسمتها بزنیم تا یه چیزایی هم یادمون بیاد.یادمون بیاد که آدمی زاد فانی و فقط خداست که باقیه.یادمون بیاد که هممون رفتنی هستیم پس کمتر واسه این دو روز دنیا سر هم دیگر رو کلاه بزاریم کمتر دروغ بگیم و خیلی چیزهای دیگه که اگه بخوام همشون رو بنویسم عممرم کفاف نمیده(دروغ نگم پولم کفاف نمیده-پول برا سایت دانشگاه رو میگم).
پس درست زندگی کنیم چون هممون میریم؛ اسکندر با اون همه اقتدارش آخر دست خالی رفت ما که دیگه جای خود داریم.
به امید خدا هوای زیستنمون رو عوض بکنیم با یه یا علی و توکل به اون که باقیه.
خوشا آنان که باعزت زگیتی بساط خویش برچیدند و رفتنند
زکالاهای این آشفته بازار محبت را پسندیدند و رفتند.
و من الله التوفیق.
بسم الله الرحمن الرحیم
پیام تسلیت مقام معظم رهبری
بسمالله الرحمن الرحیم
رحلت عالم پارسا و بزرگوار مرحوم حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج سید مرتضی نجومی رحمةاللهعلیه را به عموم ارادتمندان ایشان مخصوصاً جامعه علمی و هنری و مردم وفادار کرمانشاه آن خطهی صفا و جوانمردی و به خاندان مکرم ایشان تسلیت میگویم. این فقیه اخلاقی و مردمی که در عین حال هنرمندی چیرهدست و نامآور بودند، در طول سالیان اقامت خود در کرمانشاه در جایگاه عالمی عامل و وظیفهشناس در خدمت تربیت دینی و اخلاقی مردم آن مرز و بوم و در دوران انقلاب، در پیشبرد هدفهای نظام جمهوری اسلامی، تلاش ارزنده و شایستهئی کرده و همواره در صراط مستقیم انقلاب پای فشرده و زحماتی متحمل شدند.فقدان ایشان برای آن استان و بخصوص جوامع علمی و هنری آن خسارتی است که از خداوند متعال جبران آنرا مسألت میکنم. رحمت و غفران الهی ارزانی آن روح باصفا و بااخلاص باد.سیّدعلی خامنهای
27/آبان/1388
آیت الله سید مرتضی نجومی، مجتهد، مفسر قرآن و از مفاخر خوشنویسی جهان و چهره ماندگار هنر ایران فرزند آیت الله آقاسید محمدجواد نجومی در 23 جمادی الثانی 1346 هجری قمری برابر با 5 آذر 1307 هجری شمسی در کرمانشاه متولد شد. وی از نوادگان امام زین العابدین (ع) بود.
آیت الله نجومی، پس از گذراندن سال دوم دبیرستان، در سال 1322 تحصیل در مدرسه را رها کرد و به تحصیل دروس حوزوی پرداخت.
وی در دوران طلبگی از محضر اساتیدی همچون آقا میرزاابراهیم پورمعتمد، حاج سیدمحمود معصومی لاری و حاج شیخ حسن حاج آخوند به تحصیل علوم دینی پایه پرداخت. سپس برای گذراندان پایه های بالاتر به عتبات عالیات عراق «کربلا و نجف» مهاجرت کرد که در کتاب «کیمیای سعادت» با عنوان تعبیر رویا و عزیمت به کوی دوست از این اقدام یاد کرده است.
علامه نجومی می نویسد: رفت و آمد علاقه مندان و همشهریان را به منزل والد و معاشر بیش از اندازه را بلایی برای ادامه تحصیل دیدم، لذا تصمیم به عزیمت به عتبات مقدسه و انتقال به حوزه نجف اشرف گرفتم».
وی در سال 1369 هجری قمری به کسب درجه اجتهاد نائل آمد. در این ایام، ایشان در درس خارج حضرات آیات آقامیرزا محمدباقر زنجانی، آقامیرزا عبدالهادی شیرازی، حاج آقا محسن حکیم و حاج سیدمحمود شاهرودی شرکت و اولین اجازه اجتهاد را از دست آیت الله آقا میرزا محمد باقر زنجانی دریافت کرد.
علامه نجومی در سال 1349 در پی اخراج ایرانیان مقیم عراق، توسط رژیم بعثی، به کرمانشاه بازگشت و امام جماعت مسجد نواب که از مساجد فعال و پر جمعیت شهر کرمانشاه است شد.
آیت الله نجومی در مورد فعالیت های دوران انقلاب خویش چنین می نویسد: «بعد از بازگشت از نجف اشرف تا شروع انقلاب مقدس اسلامی، دیگر مجال نوشتن کتابی یا استنساخی پیدا نشد و به کارهای معمولی و وظایف مقرره روحانیت مشغول شدیم. تا اوان انقلاب اسلامی که جوانان عزیز و سر باخته، دستگاه تکثیر و چاپ اعلامیه ها را مخفیانه به منزل ما آوردند، به طوری که خود آقایان روحانیون محترمی که کاملاً در جریان انقلاب بودند، نمی دانستند که اعلامیه ها کجا تکثیر می شود. حتی گاهی جلسه آقایان علما در منزل ما بود و در همان وقت، جوانان عزیز در زیرزمین خانه مشغول تکثیر و چاپ اعلامیه ها با انشاء این حقیر بودند.»
از آیت الله نجومی آثار خطی و رسالاتی با عناوینی چون «رساله بعد معنوی هنر خط»، «رساله التصویر والتمثیل»، «رسالة الغناء»، «رساله النجاسه الخمر»، «تفسیر سوره مؤمن» و رساله ای در تعظیم شعائر اسلامی به جا مانده است.
آیت الله نجومی از برترین های هنر خوشنویسی جهان بود. وی نزد خطاطان بزرگی همچون هاشم بغدادی و احمد نجفی به تمرین و ممارست پرداخت. وی در خط نسخ و ثلث، یگانه و بی همتا بود و در تذهیب و تشعیر و جلید و گل و بوته سازی، آثار جاودانه ای پدید آورد.
در سال 1398 هجری قمری، مرحوم حاج میرزااحمد معصومی زنجانی، اجازه ای عربی در عالم خط برای ایشان نوشت. آیت الله نجومی، لوح تقدیر نخستین گردهمایی و جشنواره خوشنویسان جهان را از آن کرد و از چهره های ماندگار ایران در عالم هنر بود.
آیت الله نجومی در مورد ویژگی های هنری خود و خانواده اش می نویسد: «در خاندان ما هنرهای زیبا جایگاه ویژه ای دارد و هنرمند خوشنویس، نقاش و صحّاف زیاد داشته ایم. مرحوم جدّم میرزا اسماعیل، از خوشنویسان بسیار خوبی بودند که انواع خطوط را بسیار استادانه می نوشتند و آثار بسیار ارزشمندی در این زمینه دارند که همراه برادرش آقا میرزا رضای منجّم باشی از شاگردان میرزا محمدعلی خوشنویس کرمانشاهی بوده اند
».
علامه سید مرتضی نجومی، در سن 81 سالگی دار فانی را وداع گفت.
شادی روحش صلوات
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی نامه علامه محمد حسین فضل الله
تاریخ درگذشت | ۴ ژوئیه ۲۰۱۰ |
زادروز | ۱۶ نوامبر ۱۹۳۵ |
سید محمد حسین فضل الله در سال 1935م (1354ق) در نجف اشرف در خانواده روحانى دیده به جهان گشود. تحت اشراف پدرش سید عبدالروف فضل الله –از مراجع مذهبى شیعه- مراحل تربیت و تعلیم را به شیوه اى که در آن زمان مرسوم بود گذراند. در دوره کودکى وارد مکتب خانه شد تا خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را بیاموزد. اما فضاى خشن مکتب خانه که تحت اداره افراد کهنسال بود با مزاجش سازگار نیامد و حتى آثار منفى بر روحیه اش گذارد. به زودى وارد مدرسه اى شد که مرکزى با نام (منتدى النشر) به سبک جدید تاسیس کرده بود. وى وارد کلاس سوم این دبستان شد و زمانى که کلاس چهارم را مى گذراند، دبستان را هم ترک گفت و در سن نه سالگى تحصیلات حوزوى اش را آغاز کرد. هم زمان با تحصیلات حوزوى و به تناسب سن و ذهنیت خویش به فضاى پیرامون و اوضاع زمانه توجه داشت و اندیشه ها و دغدغه هاى فرهنگى و سیاسى زمانه اش را از طریق مجلات مصر و لبنان و روزنامه هاى عراقى پى گیرى مى کرد.
سید محمد حسین مرسوم حوزوى از صرف و نحو و معانى و بیان تامنطق و اصول فقه را نزد پدر خود فراگرفت و در این مرحله استادى غیر از پدرش نداشت. تا این که براى فراگیر جلد دوم کتاب کفایة الاصول به محضر یکى از اساتید ایرانى اش به نام شیخ مجتبى لنکرانى مى شتابد.
با اتمام کتاب کفایة الاصول به درس خارج مراجع أن دوره مانند سید ابوالقاسم خویى، سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى و شیخ حسین حلى راه یافت و در کنار دروس خارج اصول فقه و فقه، بخشى از کتاب (الاسفار الارهم) معروف به (حکمت متعالیه) ملاصدرا شیرازى را نزد ملاصدرا بادکوبهاى فرا گرفت و مدت پنج سال نیز این درس را از سید محمد باقر صدر فراگرفت. استادش سید ابوالقاسم خویى به او توصیه کرده بود تا این درس را به طور جدى پیگیرى کند.
فضل الله در سال 1952م در سن هفده سالگى براى نخستین بار به قصد دید و بازدید خانوادگى به لبنان رفت و در این سفر که هم زمان با اربعین درگذشت سید محسن امین عاملى بود قصیدهاى در رثاى او سرود و در آیین یادبود او قرائت کرد. وى در این قصیده بسیارى از مسایل سیاسى روز و از جمله مساله وحدت و بیدارى اسلامى و مهاجرت جوانان را مطرح و استعمار فرانسه را تقبیح کرد. روزنامههاى آن روز لبنان این قصیده را تحریک کننده و احساس برانگیز توصیف کردند.
در سال 1966م جمعى از موسسان انجمن مذهبى "اسرة التآخى" منطقه نبعه در حاشیه شرقى بیروت از فضل الله دعوت کردند تا در آن منطقه رحل اقامت افکند.
وى این دعوت را پذیرفت و در همین سال به قصد اقامت دائم به وطن اصلى خویش بازگشت.
وى در سال 1325 در جبل عامل زاده شد. براى تحصیل علوم دینى به نجف هجرت کرد و مراتب علم و کمال را نزد میرزا افتاح شهیدى، سید ابوالحسن اصفهانى و سید عبدالهادى شیرازى گذراند. سپس حلقه تدریس دایر کرد و پس از سالها تدریس در حوزه علمیه نجف به لبنان بازگشت. او مرجع مذهبى بسیارى از شیعیان و به ویژه شیعیان جبل عامل در جنوب لبنان بود.
در سال 1317ق زاده شد و در سال 1318 همراه خانواده به نجف اشرف مهاجرت کرد. وى نزد اساتیدى چون شیخ الشریعه اصفهانى محقق (ضیاء الدین) عراقى، محمد حسین اصفهانى کمپانى، شیخ محمد حسین نائینى، شیخ محمد جواد بلاغى نجفى، و سید حسین بادکوبهاى مراتب تحصیلات حوزوى را طى کرد و به مرتبه مرجعیت شیعه و زعامت حوزه علمیه نجف رسید.
در سال 1306ق در نجف زاده شد. دروس حوزوى را نزد اساتیدى چون ملا محمد کاظم خراسانى، شیخ محمد حسین نائینى و محقق عراقى گذراند و به مرتبه مرجعیت شیعه دست یافت.
در سال 1301 در یکى از روستاهاى شاهرود زاده شد . براى کسب علوم دینى به نجف اشرف کوچید و در محضر درس ملا محمد کاظم خراسانى و محقق عراقى و شیخ محمد حسین نائینى حضور یافت. وى که از موقعیت ممتاز نزد استادش نائینى برخوردار بود از مراجعى است که مرجعیتشان در آفاق جهان شیعه فراگسترده شد. او در سال 1396ق چشم از جهان فرو بست.
از فقهاى مشهور نجف بود که بیشترین تحصیل خود را نزد میرزا محمد حسین نائینى گذراند. مقام علمى وى در حد مرجعیت بود اما روحیه زاهدانهاش مانع مىشد که او خود را در این عرصه مطرح کند. وى در سال 1396م درگذشت.
در سال 1316م دریکى از روستاهاى بادکوبه به دنیا آمد. پس از گذراندن مراحل مقدماتى نزد عموى خویش در سال 1348 به نجف هجرت کرد و در درس میرزا محمد حسین نایینى و سید ابوالحسن اصفهانى حضور یافت. وى در مدتى بیش از چهل سال در نجف به تدریس سطح و فلسفه اشتغال داشت و در سال 1393ق درگذشت.
در سال 1316ق چشم بر جهان گشود. در سال 1337 به نجف عزیمت کرد و در دروس میرزا محمد حسین نایینى و میرزا فتاح شهیدى تبریزى و سید ابوالحسن اصفهانى و سید عبدالهادى حضور یافت. با آن که اسباب مرجعیت برایش فراهم بود، اما وى به سبب روحیه زاهدانهاش از قبول آن امتناع ورزید. وى تاثیر فراوانى در شکلگیرى شخصیت علمى و اخلاقى سید محمد حسین داشت.
سید محمد حسین فضل الله از سالهاى نخست نوجوانى، در کنار استمرار تحصیلات حوزوى مطالعات و فعالیتهایى را پى گرفت که در محیط بسته حوزه علمیه نجف چندان پذیرفته نبود. وى با تعمیق و تداوم مطالعات ادبى و قرائت مجلاتى چون مجله الکاتب طه حسین اندک اندک به وجود قریحه شعر در نهاد خویش پى برد و شروع به سرودن شعر کرد. بعدها این قریحه چندان در او شکفت که حاصل آن در قالب سه دیوان شعر منتشر شد.
در سال (1380ق) "جماعة العلما"اى نجف مجلهاى فرهنگى – اسلامى را راهاندازى کردند که سید محمد حسین فضل الله در کنار سید محمد باقر صدر و شیخ محمد مهدى شمسالدین از مدیران آن بود و سرمقالههاى سال دوم این مجله را با عنوان (کلمتنا) (سخن ما) به رشته تحریر درآورد.
سرمقاله نخست انتشار این مجله را سید محمد باقر با عنوان (رسالتنا) (رسالت ما) نگاشته است.
فضل الله به مدت 6 سال به نگارش مقاله و تالیف کتاب ادامه داد و در کنار سید محمد باقر صدر در تشکیل جنبشى شیعى در عراق نقش ایفا کرد. حاصل رایزنىها و همفکرىهاى فضل الله و صدر، پیدایى نخستین جنبش اسلامى شیعى در عراق با نام حزب الدعوة الاسلامیه بود. تا آن زمان جامعه سنى عراق از چند حزب و جنبش –مانند اخوان المسلمین و حزب التحریر الاسلامى- برخوردار بود. فضل الله کتابهاى (قضایانا على ضوء الاسلام) و (اسلوب الدعوة فى القرآن) را در چنین مرحلهاى نگاشته است.
وى پس از بازگشت به لبنان در سال 1966م فعالیتهاى علمى، فرهنگى و اجتماعى گستردهاى را در لبنان به راه انداخت که امروزه پس از 45 سال از آغاز این فعالیتها کارنامه پربارى از آن در ابعاد مختلف مشهود است.
وى با برگزارى جلسات تفسیر و وعظ دینى و اخلاقى و برنامههاى پاسخ به پرسشها- که هنوز هم به صورت منظم تداوم دارد- توانست تحول عظیمى در چندین نسل پدید آورد و چنان که خود مىگوید: افتخار تربیت غالب نیروهاى مبارز و فعالان مذهبى شیعه را از آن خود نماید.
تأسیس حوزه علوم دینى به نام "المعهد الشرعى الاسلامى" به هدف پرورش طلاب علوم دینى بخش دیگرى از فعالیتهاى فرهنگى و علمى سید محمد حسین فضلالله است. وى در این مدرسه تدریس درس خارج اصول وفقه را برعهده دارد. بسیارى از شخصیتهاى جنبش مقاومت اسلامى لبنان تربیت شده این مدرسه هستند. شهید شیخ راغب حرب از نخستین طلاب این مدرسه بود.
وى علاوه بر "المعهد الشرعى" که در شهر بیروت واقع است، حوزه علمیه ویژه زنان را نیز در بیروت و حوزهاى نیز در صور و حوزه المرتضى در دمشق (سیده زینب) را تاسیس کرده است.
از سید محمد حسین فضل الله تاکنون بیش از هفتاد عنوان کتاب -که درمجموع به بیش از یکصد جلد مى رسد- منتشر شده است. برخى از کتابهاى ایشان مجموعه سخنرانىها و برخى دیگر تقریرات درسهاى خارج اصول و فقه ایشان است که به وسیله شاگردانشان تنظیم شده است.
چنان که پیشتر گذشت، سید محمد حسین فضل الله در سالهاى حضور در نجف در صف بنیادگذاران نخستین حرکتهاى شیعى در عراق قرار داشت و از همراهان نزدیک سید محمد باقر صدر در مسایل سیاسى و تشکیلاتى بود.
فضل الله پس از بازگشت به وطن پدرى خویش (لبنان) درپى طرح صبغه سیاسى اسلام در جامعه مسلمانان لبنان برآمد، به گونهاى که اسلامگرایى سیاسى و مردمگرایى از وجوه بارز شخصیت او به شمار مى آید.
زمانى که کشور لبنان مورد تهاجم رژیم صهیونیست واقع شد، جوانانى که غالباً تحت تاثیر اندیشه و حرکت فضل الله بودند و گویا از پیش براى چنین دورهاى تربیت شده بودند، حرکت نامنظم و غیر تشکیلاتى مقاومت اسلامى را که برخوردار از بدنهاى مردمى و مستحکم بود، به راه انداختند. این حرکت که امروزه (حزبالله) لبنان شکل سازمان یافته و اصلىترین شاخه آن است، همواره از فضل الله تغذیه فکرى و سیاسى شده و مىشود. وسایل ارتباط جمعى جهان همیشه از فضل الله به عنوان (رهبر معنوى حزبالله) یاد مى کنند- اما وى انتساب تشکیلاتى و سازمانى خود را به هر گروه سیاسىاى رد مى کند و مىگوید: (این نامگذارى ناشى از این است که اغلب این برادران مبارز و مومن در نمازهاى جمعه و جماعت که به امامت من تشکیل مىشود و یا در درسها و سخنرانىهاى من حاضر مىشوند که این را تداعى مىکند که من سمت رهبرى آنان را به عهده دارم.)
هرچند ارتباطى بین فضل الله و حزبالله وجود ندارد اما وجود تربیتشدگان فضلالله در سطوح رهبرى این جنبش _که به رجال فضل الله معروفند- حضور غیر مستقیم وى را در این جنبش تامین مى کند.
در جریان انفجار مقر فرماندهى نیروهاى آمریکایى و فرانسوى، رسانههاى غربى انگشت اتهام را به طرف فضل الله گرفتند و او را مسئول این انفجارها معرفى کردند. وقوع این حوادث سبب مطرح شدن وى به عنوان طراح و هدایت کننده اصلى یکى از بزرگترین حرکتهاى مقاومت اسلامى در سطح وسایل ارتباط جمعى جهان شد. فضل الله در سال 1367ش در گفتوگو با مجله حوزه (قم) تصرح کرد: من از این تهمتى که تبلیغات استعمارى جهان به من مىزنند و مرا مسئول انفجار مقر فرماندهى نیروهاى امریکایى در لبنان (مارنیز) و یا فرانسوىها و دیگران مىدانند استفاده کردم و از فرصتى که پیش آمد و تمام وسایل ارتباط جمعى جهان اعم از امریکایى، انگلیسى، فرانسوى، روسى، ژاپنى، چینى یا کشورهاى اروپاى شرقى را بر روى من باز کرد. غالباً خبرنگاران آنها براى روزنامه و یا تلویزیونهاى خود با ممن مصاحبه کردند و درباره جمهورى اسلامى ایران و سیاست اسلامى و مذهب شیعه مطالبى پرسیدند و من از این فرصت استفاده مهمى کردم. در عین حال که آنان سعى در وارونه جلوه دادن مسایل و آلوده کردن چهره مرا داشتند، توانستم نداى اسلام را به تمام جهان برسانم.
جایگاه و نقش رهبرانه فضل الله در جنبش مقاومت اسلامى لبنان سبب شد تا یک بار ربوده و چهار بار ترور شود.
سید محمد حسین فضل الله خاطره خویش را از ربوده شدن خود به وسیله نیروهاى کتائب در سال 1982م چنین بازگو مىکند:
زمانى که اسراییل لبنان را (در سال 1982م) اشغال کرد و این اتفاق که ما از پیش بیم داشتیم اتفاق افتاد من به دعوت جمهورى اسلامى ایران براى شرکت در جشنهاى پیروزى انقلاب در این کشور به سر مىبردم. در همانجا با شرکت جمعى از علماى شیعه و سنى لبنانى مساله را بررسى و بیانیهاى صادر و اشغالگرى اسراییل را محکوم کردیم و به سرعت آماده بازگشت به لبنان شدیم. اما برخلاف انتظار متوجه شدیم که بیشتر ورودىهاى بیروت از سوى اسراییلىها و یا نیروهاى داخلى همپیمانشان بسته شده است. در تلاش براى رسیدن به بیروت از راه بند امنیتى اسراییلىها در منطقه شرقى بیروت گذشتیم و ناگهان در دام راه بند نیروهاى کتائب در نزدیکى اسراییلىها افتادیم. آنان را متوقف کردند و ما و اتومبیلمان را بازرسى کردند و از داخل اتومبیل برخى اوراق و مصاحبههاى مطبوعاتى را یافتند. ما را به دفتر کتائب در منطقه حازمیه بردند. همراه من پسرم (على) و جمعى از دوستانم بودند.
براى نخستین بار معناى (ربوده شدن ) را درک کردیم. تلاش ما براى مذاکراه با ربایندگان به جایى نرسید. زیرا آنان منتظر دستورهاى بعدى از سوى مقامات بالاتر بودند. در همان حال که ما را به بازداشتگاه مىبردند، برخى از مردم بامشاهده وضع اسارت ما، مرا به یکدیگر نشان مىدادند و مىگفتند: خمینی… از حسن اتفاق برخى نزدیکان ما شاهد اسارت ما بودند، به بیروت غربى و ناحیه جنوبى آن آمدند و مردم را آگاه کردند.
انتشار خبر ربوده شدن در میان مردم، مقدمه بحرانى سیاسى را فراهم آورده بود. اما پیش از تیرهتر شدن اوضاع، ربایندگان درصدد جبران برآمدند. ناباورانه دیدیم که آنان -که پیش از این حاضر به سخن گفتن با ما نبودند- نزد ما آمدند و از ما عذرخواهى کردند و ما را به ناحیه جنوبى بیروت منتقل کردند.
فضل الله درباره عملیاتهاى ترورى که در معرض آن قرار گرفت چنین مىگوید: نخستین بار در اوایل دهه هشتاد در منطقه (روضه الشهیدین) نزدیک محله الغبیرى بیروت، زمانى که براى ایراد سخنرانى در حسینیه الشیاح به آنجا مىرفتم، در کمین نظامىاى افتادیم که یکى از احزاب عربى (بعث عراق) بر سر راه ما نهاده بود. بارانى از گلوله به سمت اتومبیل هیات ما سرازیر شد، به گونهاى که بسیارى از گلولهها به اتومبیل جلویى و عقبى اصابت کرد . اما تیرى به اتومبیل ما نخورد و ما به شکل طبیعى راه خود را ادامه دادیم و در موعد مقرر در حسینیه سخنرانى کردم ولى ماجرا ترور را براى مردم باز نگفتم.
مدتى پس از از این عملیات ناکام گروهى مسلح وارد منزلم در منطقه (الغبیرى) شدند و برنامهاشان این بود که پس از کشتن پاسداران به اتاقم هجوم آورند. آنان به شکلى کاملاً امنیتى وارد خانه شدند و پاسداران که احساس کردند اوضاع غیر عادى است، با آنان درگیر شدند و یکى از پاسداران منزل به شهادت رسید ولى عملیات تروریستها ناکام ماند.
عملیات ترور سوم به گونهاى متفاوت انجام شد. این بار تروریستها، کمى پیش از اذان صبح موشکى را به سمت اتاق خوابم -در ساختمان آپارتمانى- شلیک کردند اما این موشک به خطا به یک طبقه پایینتر _یعنى طبقه چهارم- اصابت کرد.
در همان زمان به گروهى از خبرنگاران که از من چیزى براى گفتن مى خواستند گفتم: تصور مىکردم کسى که در کنار شما نشسته است دیگر در معرض عملیات ترور قرار نخواهد گرفت اما دیدم که مساله برعکس است.
همین مساله سبب شد تا به توصیه مقامات امنیتى اسلامى از منطقه (الغبیرى) که نزدیک به مناطق حضور سازمانهاى فلسطینى و ناامن بود به منطقه (بئرالعبد) انتقال یابم)
اما انفجار بزرگ 1984م که هدف آن کشتن من بود، در پاسخ به عملیات انفجار مقر مار نیز و المظلیین (مقر نیروهاى امریکایى و فرانسوى) رخ داد. زیرا دستگاههاى تبلیغاتى در آن زمان سعى کردند تا مرا مسئول این انفجارها معرفى کنند. استناد آنها به گزارشهاى مقامهاى اطلاعاتى محلى در منطقه شرقى بیروت بود که گزارش کرده بودند که من به دو جوان شهادت طلب که آن دو عملیات را اجرا کردند، تبریک گفتهام و به آنان در صورت انجام این عملیات بشارت بهشت را دادهام و پیش از انجام عملیات براى تکمیل برنامه و اطمینان از موفقیت آن به این مواضع سرکشى کردهام. دستگاههاى تبلیغاتى هم این افسانهها را که شبیه رخدادهاى شگفت رمانها یا نمایشنامهها بود، بال و پر مى دادند.
به این ترتیب تبلیغات جهانى با شاخ و برگ دادن به این گزارش، نام مرا در ردیف عناوین عمده قرار داد. به تصور من این آغاز برنامهریزى براى ترور من بود. اما باید به این گزراشها، اطلاعاتى را بیفزایم که بعدها از میان اسناد امریکایى به دست آوردیم و نشان مىدهد که مساله فراتر از حد اتهام دست داشتن در انفجار مقر مارنیز (مقر نیروهاى نظامى امریکایى) بود. مساله این بود که من عنصرى دردسر ساز براى سیاست امریکا در لبنان بودم. این اطلاعات را از طریق روزنامه واشنگتن پست -مدتى پس از انفجار بئرالعبد- به دست آوردیم. بعدها نیر در کتاب "پرده" (خاطرات ویلیام کیسى رییس سازمان اطلاعات مرکزى امریکا) خواندیم که وى در ضمن خاطراتش از جلسهاى که با امیر بندر بن سلطان بن عبدالعزیز سفیر عربستان سعودى در یکى از قهوهخانههاى واشنگتن داشته سخن مىگوید. براساس آنچه در کتاب آمده ویلیام کیسى و بندر بن سلطان در آن جلسه به این نتیجه مىرسند که من عنصرى ناخوشایند براى سیاست امریکا هستم و باید ازدست من خلاص شوند. امیر بندر بن سلطان چکى به مبلغ سه میلیون دلار جهت مخارج ترور من به سازمان سیا تحویل مىدهد. زیرا بنابر آنچه در این کتاب آمده، کنگره امریکا با هزینه شدن مخارج چنین عملیاتى از بودجه کنگره امریکا موافقت نمىکرد. سازمان سیا براى انجام این عملیات یکى از مأموران سازمان اطلاعاتى انگلستان را به لبنان اعزام مىکند و او نیز با اجیر کردن عدهاى مزدور در اطلاعات ارتش لبنان -که در آن زمان تحت ریاست سرهنگ سیمون قسیس بود - و نیز به کارگیرى مردان و زنانى - غالباً از منطقه "مشغره" در بقاع غربى- شبکه ترور را سازماندهى و مدت یک سال کامل براى تکمیل برنامهاشان برنامهریزى کردند. آنان اتومبیل مرگ را که انباشته از مواد منفجره بود به نزدیک منزلم در منطقه بئر العبد منتقل کردند تا مرا ترور کنند. براساس برنامه آنان من مىبایست در لحظه انفجار اتومبیل به محل توقف آن رسیده باشم. اما الطاف خداى بزرگ سبب ناکامى عملیات کینهتوزانهاشان شد. شکست این عملیات از آنرو بود که من پس از اتمام نمازجمعه در حالى که خسته بودم آماده بازگشت بودم که زنى مومن از آشنایان نزد من آمد. او پس از خروج از مسجد استخاره کرده بود که براى مشورت و صحبت درباره برخى مسایل شرعى و مشاکل شخصاش نزد من بیاید. از قضا نتیجه استخارهاش هم خوب بود. ابتدا به خاطر خستگى ناشى از 5 ساعت فعالیت حال شنیدن حرفهایش را نداشتم و از او خواستم به منزلم بیاید. اما او اصرارى فوقالعاده داشت که همان جا حرفهایش را با من در میان بگذارد. ناچار پذیرفتم و او هم حرفهایش را زد. نمىدانستم که این مشیت الاهى است. اتفاقاً در همین لحاظات اتومبیلى شبیه اتومبیل ما به نزدیکى منزل ما رسید. هدایت کنندگان عملیات که گمان مىکردند اتومبیل ما به محل مورد نظرشان رسیده است، دگمه را فشار دادند و اتومبیل کار گذاشته را منفجر کردند. در زمان انفجار من در مسجد بودم و به صحبتهاى آن زن گوش مىکردم. اگر آن زن مرا معطل نکرده بود در زمان انفجار در همان مکان مىبودم. جالب توجه است که برخى رادیوهاى محلى لبنان پنج دقیقه پس از عملیات اعلام کردند که فضلالله در این انفجار نابوده شده است و این نشان مىدهد که براى ترور من علاوه بر برنامهریزى امنیتى، برنامهریزى تبلیغاتى هم شده بود.
فضل الله درباره برنامهریزى تبلیغاتى این حادثه مى گوید:
آن روز ملاحظه کردم که گروهى از نمایندگان رسانههاى تبلیغاتى غربى و محلى از من تقاضاى ایراد سخن -هرچه که باشد- مى کنند. حتى تلویزیون فرانسه قبل از این حادثه از من تقاضا کرد حتى به مدت یک دقیقه هم که شده سخنى بگویم.
این رسانهها لحظه به لحظه در داخل مسجد مرا همراهمى کردند و از من تصویر مىگرفتند. گو این که این رسانهها با گرفتن فیلم و تصویر از خطبهام در نماز جمعه بعداً به مخاطبان خود بگویند که این آخرین فیلم و عکس از فلانى است. زیرا برنامه آنان بسیار دقیق طرحریزى شده بود. اما این برنامه ناکام ماند. البته صدها شهید و زخمى برجاى گذاشت. شمار شهیدان این انفجار -که زن و مرد و کودک و نوجوان و پیر در آن به چشم مى خورد- به بیش از هشتاد تن رسید. برخى کودکان در شکم مادران و برخى بر روى دستان مادران خود به شهادت رسیدند. این حادثه حدود دویست زخمى بر جاى گذاشت که برخى از آنان دچار نقص عضو شدند. منطقه محل انفجار منطقه تنگ و شلوغ و زمان انفجار هنگام بازگشت کارگران به خانههایشان بود.
در خاطرات ویلیام کیسى آمده است که امیر بندر بن سلطان -سفیر عربستان سعودى در واشنگتن- با شنیدن خبر ناکامى ترور من دچار دلپیچه شد، اما براى کاستن از تاثیر این مساله بر خود به اربابش رییس سازمان سیا مىگوید که به من (فضلالله) و هوادارانم در حاشیه جنوبى شهر بیروت در مقابل سکوتم از دعوت به انتقامگیرى از امریکا یک میلیون دلار کمک مالى و دارو و… داده است. ویلیام کیسى در پاسخ مىگوید: در این صورت مبلغ رشوه از هزینه عملیات ترور کمتر است! من در همان زمان اعلام کردم کسى در روى زمین و هر مقام اطلاعاتىاى که مىتواند ثابت کند من یک ریال از هر مقام دولتى یا غیر دولتى گرفتهام سندش را رو کند.
در آن هنگام متوجه شدم که امیر بندر بن سلطان –در صورت صحت این روایت که وسایل تبلیغاتى سعودى انکارش کردند- دروغگویى را هم خوب بلد نیست. زیرا ادعا کرده که به هواخواهانم در ناحیه جنوبى بیروت کمکهاى مالى و… نموده است. من مطئنم که او به هیچ یک از هواخواهان نزدیک یا دور من و حتى به بازماندگان و آسیبدیدگان انفجار هیچ گونه کمکى نکرده است.
فضل الله درباره اهداف و پیامدهاى این انفجار مى گوید: تصور مىکنم که این انفجار که هدف آن ترور من بود پاسخى به انفجار مقر نیروهاى امریکایى در فرودگاه بیروت بود. اما امریکایىها ناکام ماندند و پیامدهاى آن نیز به زیان سیاست امریکا در لبنان تمام شد. این انفجار در خود امریکا نیز بازتاب یافت و پس از آن که روزنامه واشنگتن پست برخى اطلاعاتش را درباره این انفجار و عوامل پشت پرده آن منتشر کرد رییس جمهور امریکا رونالد ریگان وادار شد تا علناً اعلام کند که دستور ترور مرا صادر نکرده و امریکا در این عملیات مشارکت نداشته است.
هرگاه به یاد این عملیات شیطانى مىافتم به این مساله مىاندیشم که امریکا که همه مخالفان خود را به تروریست بودن متهم مى کند چگونه با عملیاتى امنیتى -تروریستى حدود دویست و هشتاد تن از کارگران و دیگر مردم بىگناه را یکجا درو مىکند.
در این عملیات حتى برخى جنینها در شکم مادرانشان متلاشى شدند. معتقدم که وحشىگرى امریکا در مسایل امنیتى هیچ مرزى ندارد و این دولت هرجا که پاى منافقش در میان باشد هر کارى را مجاز مىشمرد. از همان زمان و البته پیش از آن هیچ احترامى به مواعظ امریکا درباره حقوق بشر ومحکومیت تروریسم و دفاع از آزادى قایل نبوده و نیستم.
به نام خدا
در ایدئولوژی اصلاحطلبی حرکت در چارچوب قانون و ساختار قانون اساسی و پیگیری مطالبات بدون قانون شکنی اصل اساسی به شمار میرود و اعتقاد بر این است که در صورت لزوم حتی تغییر قانون نیز باید به شیوه درست و حقوقی صورت گیرد.
ایدئولوژی اصلی اصلاحات، سر و سامان دادن و رفع معایب حاکم بر کشور، مبارزه با تباهیها در راه دستیابی به یک جامعهٔ مدنی و قانونمدار، رسیدن به دموکراسی، بهبود بخش تعاون و پیشبرد صنعت عنوان شده است. به همین علت با جریان عدالتخواه نیز ارتباطی تنگاتنگ دارد.
همچنین همانند همه جریانهای سیاسی بهرهگیری از نخبگان سیاسی و همچنین دانشآموختگان (شایسته سالاری) در دستور کار این طیف قرار دارد.
«اصلاح طلبی یک پروژه نیست یک پروسه است» یعنی اصلاحطلبی فرآیند محور است آدم نمیتواند شب بخوابد فردا اصلاحطلب شود.اصلاحطلب کسی است که با نواندیشی در حوزه فردی قبل ازاینکه به جامعه بپردازد باید به خویش بپردازد و خویشتن خویش را مورد نقد و بررسی قرار داده و یک بار دیگر تمام باورها و انگاره ها و رفتارهای خود را مورد بازبینی قرار دهد . بهبود خواهی سنت پیامبر گرامی اسلام و امامان معصوم است. یک اصلاحطلب واقعی بدون شک دارای منشی اندیشهورز و فکری است و هیچگاه دیگران را به خاطر داشتن طرز فکری خاص یا سلیقه ای ناهمگون مورد مواخذه قرار نمی دهد.تثبیت و نهادینه کردن جامعه مدنی و استمرار مشارکت سیاسی از اهداف اصلی اصلاح طلبان است.باید عنوان کرد که هیچ اصلاح طلبی بدون اصول نمی تواند باشد و هیچ اصول گرایی بی نیاز از اصلاح نیست.اصلاح طلبی یعنی مشوق پویایی و اصولگرایی یعنی حافظ ایستایی . اصولگرایی وضع موجود را نیک می پندارد و اصلاح طلب وضع مطلوب را مناسب می داند .اصل موضوع اصلاح و اصلاحطلبى از آموزههاى دینى و اسلامى محسوب مىشود و از دیدگاه منابع اسلامى در ذات دین قرار دارد و از ارکان هویت دینى است.این یک امر طبیعى است که هر سیستمى براى حفظ بقاى خود و ادامه کارکردها و رسیدن به اهداف موردنظر، نیاز به نوعى باز تولید در عناصر معیوب و کارکردهاى ناقص خود داشته باشد. در غیر این صورت عناصر و کارکردهاى معیوب به تمام سیستم سرایت کرده و کل نظام را مختل یا ناکارآمد مىکند. انقلاب اسلامى ایران یکی از نمونه های اصلاح گسترده و فراگیر در کارکردها و در ساختار سیاسى نظام سابق می باشد که قطعا یک پدیده مقطعی نبوده و نیست، بلکه یک امر تدریجى مىباشد، مرحله نخست انقلاب که تغییر نظام و ساختار سیاسى بود با رهبری امام خمینی (ره) به اتمام رسید ولی تغییر و اصلاح در کارکردها که طبعا امرى تدریجى می باشد باید روى دهد و انقلاب محقق نمی شود مگر اینکه بخشهاى تحول نیافته، اصلاح و کاستىها برطرف گردند…اصلاح طلب کسی است که خواهان به روز نمایی و تعمیر تمامی آن عناصر فرسوده و معیوب و بلا استفاده یک نظام است و طبیعتا باعث بقای یک نظام و محبوبیت بیشتر آن می گردد.کسی که خواستار تغییر در بخشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه است بدون آنکه در اساس جامعه دگرگونی ایجاد شود یک اصلاح طلب است.