مسئولیت

سیاسی اجتماعی ادبی

مسئولیت

سیاسی اجتماعی ادبی

ظهور مهدی (عج)

بسم الله الرحمن الرحیم


به هنگام ظهور مهدی (عج) آن یگانه مظهر قدرت و جبروت الهى شرافت و جبروت خداشناسان و اهل ایمان زیاد و غلبه حق بر باطل آشکار گردد، و بندیان شهوت و شیطنت گشوده 

و اللّه لامرنا اظهر من هذه الشّمس الطّالعة

ظهور و انقلاب و تشکیل قواى دولت مهدى‏ (عج) یک اتفاق شگفت‏انگیز است. اصحابش از اکناف جهان در چشم بر هم زدنى به گِردش فراهم آیند. نداى او را طوایف بشریت به لغات گوناگون خود بشنوند. طلوعش همچون طلوع خورشید براى هر بیننده‏اى هویدا و قابل هیچ گونه تردیدى نیست.

متى 42:24-23 و مرقس 32:13-23 و لوقا 36:21-5 نیز بشریت را به انتظار روز موعود و فرا رسیدن، صاحب خانه با علامات عظیم آسمانى امر کرده است. یا صاحب الدار!

موضوع سیطره جهانى دولت مهدى (عج)  که سلاطین را تحت نفوذ آورده و جهان را پر از عدل و داد فرماید گرچه خالى از خرق عادت و اراده ماوراء طبیعت نیست، جز آنکه با قانون فطرى و طبیعى اجتماع بشرى نیز موافق و مناسب است، زیرا هر اندازه‏اى که بشر تحت فشار و رنج و تعب قرار گیرد و محرومیت و ظلم و بیدادگرى ببیند، زمینه انقلاب و انفجارش آماده‏تر خواهد شد، و هر قدر خواسته‏هاى فطرى‏و منع مقتضیات حیات و زندگى شدیدتر شود، آمادگى براى انقلاب قویتر و عمومى‏تر در او پدید آید. نصوص اسلامى و سایر کتب آسمانى ، انقلاب جهانى دولت آخرین و نهضت حضرت مهدى(عج) را در سخت‏ترین ساعات حیات‏بخش پیش‏بینى کرده است که امید صلاح و اصلاح از هر سو به روى مردم بسته و ظلم و فساد جهانگیر شده، و عدل و امان و خوشى و کامرانى به کلى از اجتماع بشرى رخت بربسته، و زندگى آنچنان دشوار و جهنمى شده است که چه بسا مردم تقاضاى مرگ کنند. در چنان هنگامه بى‏سابقه و زندگى پر از شروشور، یگانه پرچمدار عدل عمومى و بزرگترین نماینده مردان آسمانى قیام به عدالت کند، و ایجاد انقلاب عظیم روحانى و انفجار شدیدى در جهان انسانیت نماید، و چرخ عظیم اجتماع را بر محور دگرى نهاده و جهان را نمونه‏اى از روضه رضوان فرماید.

 

اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه


برداشتی از کتاب بشارات عهدین


خادم القرآن آیت الله العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

قرآن

امشب یک آیه از قرآن واقعا به من حال داد براتون مینویسمش التماس دعا دارم:



التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ


(آن مؤمنان، همان) توبه‌کنندگان، پرستندگان(خدا)، سپاسگزاران، سیر کنندگان (در راه خدا)، رکوع‌کنندگان، سجده‌کنندگان (برای خدا)، وادارندگان به کارهای پسندیده، بازدارندگان از کارهای ناپسند، و پاسداران مقرّرات خدایند. و مؤمنان را بشارت ده.توبه ۱۱۲.

عهد نامه یاران انتظار

 

 خداوندا در توفیق بگشای

عهد نامه یاران انتظار

 

السلام علی محال معرفه الله، السلام علی مساکن ذکر الله،
 السلام علی الادلّاء علی الله،

       سلام بر دل‏هایی که محل معرفت خداست، سلام بر منزلگاه یاد خدا، سلام بر کسانی که دلیل و راهنمای مردم به سوی خدا هستند.

پروردگارا، دل‏هایی که دلیلند تا تو را دریابیم ، اندیشه‏هایی که دلیلند تا تو را نظاره کنیم، قلم‏هایی که دلیلند تا تو را بشناسیم و پویندگانی که دلیلند تا مشعلی باشند فرا راه مردمانی که تیغ تیز تزویر و نیرنگ ، قلب‏هایشان را جریحه‏دار کرده و چه بسیار آنان که شهامت و شهادت را آویزه قلب‏هایشان کرده‏اند و با این شعور زیسته‏اند.

و تو ای مسافر چلچراغ‏های روشن عشق، با این باور پا به این عرصه نهاده‏ای تا دلیلی باشی برای آنان که بی‏قراری را به قرار جاودانه مزین کرده‏اند، تو سال‏هاست خاکریز دل عاشقان را به‏خوبی می‏شناسی، آری آن جا که سکوت زیباترین دلیل حضور است، آن‏جا بود که در سایه نگاهت و در گام‏های پر صلابتت شورها را به شعور دعوت کردی. و با این باور به زمزم عشق وضو می‏کنی و در رواق‏ها، نور شب را به صبح می‏رسانی و نافله‏ی نازت عالم گیر می‏شود.

تو در دعای عهد هر صبح با مولایت چه می‏گویی که این چنین مسرور و شادمانه بی‏قرار حاضر می‏شوی؟ می‏دانم نجواها داری و در عهدی که صبح و شام با مولایت می‏بندی وفادار خواهی ماند. می‏دانم که زمزمه‏ای بر لبانت جاری می‏شود.

ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم                       گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم

           - تو در این میعادگاه پیمان بسته‏ایی سر فصلی برای دل دادگی باشی، آن جا که همه از من می‏گویند و از حماسه‏هایشان می‏سرایند تو در بی‏نشانی آن بانوی بی‏نشان و در تلألو وجود مقدس ولایت زمین ذوب می‏شوی و سکوت مهر بر لب داری و

«منهاج الهدی و المحجه العظمی» فر راهت می‏شود و ملائکه الله تو را بدرقه می‏کنند و «اردفه بملائکتک» می‏روی تا راه را برای آقایت هموار کنی.

- تو پیمان بسته‏ای تا «شاخه‏های گمراهی و نهال دشمنی و اختلاف را از بن نکنی ، از پای ننشینی»

«این حاصد فروع الغی و الشقّاق»

چرا که دعای مولایت هر صبح بدرقه راهت می‏شود و تو وارسته‏تر و عاشق‏تر از پیش می‏روی تا چگونه زیستن را به ره پویانش بیاموزی و با این باوری که تا آسمانی نشده‏ای به دهلیزهای زمین هدایت نشوی.

- تو پیمان بسته‏ای آن جا که کاخ‏های زر و تزویر رنگ می‏گیرد و افراشته می‏شوند تو به یاد علی مرد تنهای کوچه پس کوچه‏های کوفه تبعض را حتی اگر بر لبان عقیل جاری شود وا رهانی و عدالت را در بستر سنگ فرش‏های محرومیت و مظلومیت بگسترانی و به صاحبانش برسانی و لبخند مسرت را بر لبان فاطمه (سلام الله علیها) نظاره‏گر باشی. که گویی در همه قدم‏ها پا به پای تو گام بر می‏دارد و برایت می‏سراید که:«الهی لذّت ترک لذّت را در کام این همراه بی‏نشان من ، لذیذتر گردان».

خداوندا به من نشان ده آن چهره زیبا و ارجمند را و آن پیشانی درخشنده و نورانی را و راه او را واسع‏گردان و مرا در راه او قرار ده و نافذ گردان حکومت او را و محکم کن پشت او را


بر گرفته از دعای عهد امام عصر(عج)

 

- و تو همراه با صفایم در این میعادگاه پیمان بسته‏ایی با لباس رزمی که به رنگ شور و شعور و سرگشتگی و یک‏رنگی به تن کرده‏ای خالصانه بایستی و در این خاکریزهای نامرئی بمانی، چرا که معتقدی عنادگران مظلمه پرست لباس مخصوص ندارند، سوت خمپاره‏شان نمی‏آید، میدان مینی آشکار نیست ، اما و اما همه جا، جای پای‏شان آشکار است ، اگر با بصیرت دل بنگری روزی در خانه و در فرزندت و دگر روز عزیزان دلاورت را در سراسر شهر نشانه رفته‏اند و تو ایستاده‏ای، می‏دانم که می‏گویی سیم‏های خاردارش جگرم را سوزاند، می‏دانم که می‏گوئی مین‏ها هم با شلوغی می‏جهند و هم با سکوت ، اما بدان تو درخشنده‏تر و برنده‏تر از همیشه می‏مانی و با صفای آلاله‏ها هم قسم می‏شوی، چرا که تو مسافر چلچراغ‏های روشن عشقی.

 

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

 

همه باید حتی برای بیان رادیکال ترین سخنان در خصوص سیاست خارجی آز

همه باید حتی برای بیان رادیکال ترین سخنان در خصوص سیاست خارجی آزاد باشند


صادق زیباکلام استاد دانشگاه در گفتگو با خبرگزاری مهر با اظهار اینکه در هیچ کشوری و به هیچ وجه نباید مانع از اظهار نظرهای افراد شد، بیان داشت: این خطا است که اظهار نظر پیرامون مسائل سیاست خارجی فقط محدود به مسئولین و کارگزاران حکومتی شود.
 
وی با بیان اینکه همه باید کاملا برای بیان حتی رادیکال ترین و شاذترین سخنان در خصوص سیاست خارجی آزاد باشند، تاکید کرد: نباید بواسطه اینکه سخنی مورد قبول دولت و یا موافق سیاست های رسمی حکومت نیست مانع از بیان آن شد.  
زیباکلام ادامه داد: اگر امر دائر شود که می بایست حجت الاسلام طائب، حمید بقایی و صادق زیباکلام و هر کس دیگری حرفی و سخنی مغایر با سیاست های حکومت نگوید، این موضوع فاجعه بارخواهد بود.
وی در خصوص علت فاجعه بار بودن این مسئله بیان داشت: چون بارها و بارها تصمیماتی گرفته شده است که نشان داده شده درست نبوده است.
وی با بیان اینکه این برای کشور فاجعه آمیز خواهد بود که تنها نظری که وجود دارد نظر حکومت باشد، تاکید نمود: ما اکنون شاهد هستیم که در کشورهای دموکراتیک که آزادی وجود دارد افراد مختلف در مورد تمامی موارد سیاست کشورشان اظهار نظر می کنند.
وی با اذعان به اینکه ما بارها و بارها فیلم تظاهرات آمریکایی هایی که مخالف عملکرد حکومتشان در مسائلی نظیر جنگ عراق و یا حضور نظامی آمریکا در افغانستان بودند دیده ایم، اظهار کرد: ضرورت و وجود چنین اعتراضاتی به اصل اول دموکراسی برمی گردد.
وی با بیان اینکه مقاما ت رسمی ایران تنها در قبال آنچه دستگاه رسمی دیپلماسی می گوید مسئولیت دارند، اظهار کرد:  اگر یک استاد دانشگاه به اسم صادق زیباکلام بگوید که بحرین باید به ایران برگردد و یا یک روحانی به اسم
حجت الاسلام طائب سوریه را برای ما از خوزستان مهمتر بداند  و یا حتی یک روحانی و یا امام جمعه دیگر گفته باشد باید با آمریکا مذاکره کنیم، مهم نیست چون این افراد مقام مسئول نیستند.
زیباکلام با بیان اینکه چون این افراد مقام مسئول نیستند دلیلی وجود ندارد که کشورهای دیگر اعتراض نمایند، تاکید کرد: همچنان که شاهد بودیم  نه اتحادیه اروپا ونه آمریکا و نه هیچ کشور دیگری به این اظهارات اعتراض نکرد.

صراحت نامه هاشمی*

به نام حضرت حق/

شعار مرگ بر فلانی را نمی‌پسندم. مرا یک اصل قرآنی به این روحیه رسانده است. قرآن از زبان خداوند به مسلمانان صدر اسلام که به بت‌ها فحش می‌‌دادند – بت که مهم نیست - می‌‌گوید: «حق ندارید به بت‌های آنها فحش بدهید؛ و لا تسّب الذین یدعون من دون الله» می‌‌فرماید: «بت‌ها را سب نکنید، چون آنها هم متقابلاً به خدا بد می‌‌گویند و باعث گمراهی بیشتر آنها می‌‌شوید/

ه گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی ، ایشان در بخش متفاوتی از این کتاب آورده اند:

...شعار مرگ بر فلانی را نمی‌پسندم. مرا یک اصل قرآنی به این روحیه رسانده است. قرآن از زبان خداوند به مسلمانان صدر اسلام که به بت‌ها فحش می‌‌دادند – بت که مهم نیست - می‌‌گوید: «حق ندارید به بت‌های آنها فحش بدهید؛ و لا تسّب الذین یدعون من دون الله» می‌‌فرماید: «بت‌ها را سب نکنید، چون آنها هم متقابلاً به خدا بد می‌‌گویند و باعث گمراهی بیشتر آنها می‌‌شوید.

...به هر حال موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم. مثلاً در اجتماعات ما «مرگ بر بنی صدر» شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگویند.«مرگ بر بازرگان» بهم بود که خواهش کردم، نگویند. «مرگ بر شوروی» بود که گفتم الان با شوروی مشکل آن چنانی نداریم. درباره آمریکا هم گفته بود...

...عمده مشکلات کشورها و جوامع بشری در جهل است و رفع جهل وظیفه رسانه، کر و کور کردن مردم ظلم بسیار بزرگی است،انقلاب اسلامی چون براساس تعالیم اسلام بنا نهاده شده آن‌قدر محتوا دارد که اگر واقعیت‌ها بدون رنگ و لعاب دروغین به مردم گفته شود،حتی پیروان اقلیت‌های دینی و مذهبی هم  به آن علاقه‌مند می‌‌شوند، آنگونه که در زمان مبارزه و در دوران پیروزی و تثبیت همه کارهای ما با مردم بود.

.. درباره کار رسانه ای انقلاب و نظام  باید اولاً واقعیت محیط و مخاطب‌ را بشناسیم. ثانیاً حرف‌هایی که مخاطب را فراری بدهد، نگوییم و حرف‌هایی بزنیم که وجدان طرف را قانع کند. البته اگر کسی خودش عقیده‌ای دارد، حرف‌های خودش را هم در آن قالب می‌تواند در بیاورد.ما توقع نداریم بی‌بی‌سی بیاید سیاست کشور خودش را فراموش کند. سیاست آن کشور را در هر برنامه‌ای می‌بینید،حتی سیاست استعماری‌اش را. با شیوه‌ای حرفهای خود را در مغز مردم جا می‌کند. ما باید با دانش روانشناسی، جامعه‌شناسی و پیش‌بینی آینده آشنا باشیم. الان خیلی چیزها در اطلاع‌رسانی شرط است...

...شرایط امروز هم مثل 30 - 40 سال پیش نیست، در گذشته وقتی اعلامیه‌ای پخش می‌کردیم، تنها خودمان می‌دانستیم و چند نفری که اعلامیه به دست آنها می‌رسید. به تعداد اعلامیه‌ای که بین مردم پخش می‌کردیم، زندانی می‌دادیم، مردم خبر نداشتند که چه می‌گذرد. ما به روستاها و شهر می‌رفتیم و دو سه روز سخنرانی می‌کردیم و ما را می‌گرفتند و به قم یا زندان می‌فرستادند.

....الان این گونه نیست. اگر کسی حرف کوچکی بزند یا در خیابان حرکت کوچکی بکند، کسی آن طرفتر فیلمبرداری می‌کند و همه سایت‌ها و تلویزیونهای دنیا می‌گذارند. اگر ما رسانه‌های خود را ببندیم و مردم خبرهایشان را از رادیو بی بی سی یا آمریکا بگیرند، خوب است؟

...باید بگویم اصولاً جامعه ما به خاطر سنتی بودنش و گرفتاری های ناشی از وجود خشکه مقدس‌ها همیشه چند گام از دانش و علم عقب بوده است. البته اسلام برعکس است. اسلام در یک دنیای جاهلی صرف آمد و موتور توسعه و علم و دانش شد که حتی بعداً اروپا و مناطق دیگر را احیاء کرد. ما درست برعکس شدیم. الان دنیای اسلام تقریباً عمدتاً به این صورت است و در ایرانِ ما هم همین وضع است. مثلاً همین رادیو، یادم می آید زمانی که برنامه های رادیو در ایران شروع شد، بعضی‌‌ها تحریم کرده بودند. روزنامه هم همین‌طور.

...وقتی در مورد اصحاب رسانه و آگاهی‌بخشی‌ها بحث می‌کنید، معلوم است هر مدیری باید همتش این باشد که واقعیت‌ها را اولاً خودش بفهمد، بعد واقعیت‌ها را به دیگران منتقل کند و هر کسی در سطح مسئولیتش عالم باشد. به جز اصحاب رسانه و ابزار تعلیم و تربیت و ابزار اطلاع‌رسانی چه‌ چیزی این کار را می‌تواند انجام دهد؟. در هر زمانی وسیله‌ای برای اطلاع‌رسانی بوده، از بیان شفاهی گرفته تا الان که به دیجیتال و الکترونیک رسیده که فقط با فشار یک دکمه، میلیاردها اطلاعات در یک ورقه کوچکی که چیزی مثل سوزن و سنجاق است، ذخیره می‌شود.

...هرچه این ابزارهای اطلاع رسانی  پیشرفت می‌کنند، ما باید بیشتر به ابزارها توجه کنیم. نیروهایی که وظیفه آنها اطلاع‌رسانی است، باید بسیار مورد توجه باشند. مدیر هر چه از اوضاع تحت قلمرو خود آگاه‌تر باشد، موفق‌تر است. از آن‌ طرف نیروهای تحت قلمرو هم هرچه آموزش‌دیده‌تر و مطلع‌تر باشند، موفق‌ترند. مردم جامعه‌ای‌ هم که می‌خواهیم به آنها خدمت کنیم، اگر آگاه باشند، نمی‌توان فریبشان داد.

رویکردی نو برمقوله اصلاحات آیت الله حائری شیرازی

آیت الله حائری شیرازی

رویکردی نو برمقوله اصلاحات

در عرصه رقابتهای سیاسی، دو رقیب عمده که هر دو رکن بیداری و حرکت و مبارزه تا حاکمیت نهضت و پیروزی انقلاب بودند و تا کنون نیز رکن تداوم و پیشرفت بوده و هستند، به "چپ" و "راست" یا به اصطلاح « اصلاح‌طلب و انحصارطلب » نامیده شده اند. البته اینکه وضع اسامی مذکور و میزان انطباق آنها بر مسمیاتشان تابع چه ضرورت یا مصالحی بوده ؟ جای بحث دیگری دارد. این نوشتار در صدد آن نیست که:

1- از این نامگذاری عیب بگیرد، زیرا بدون مشخص شدن صفوف، معلوم نمی‌شود چه نظریه و عملکردی مربوط به چه کسانی بوده، تا پاسخگو باشند. این مسئله به حدی مهم بوده که خداوند متعال انسانها را به خاطر آن شعبه ‌شعبه و قبیله ‌قبیله کرده است.

2- به یکی در قبال دیگری بتازد و یا خود را برتر از هر دو ببیند؛ بلکه گوئی پدری که به فرزندان خود نصیحت می‌کند، به لوازم اصلاح‌طلبی و انحصارطلبی رسمی توجه می دهد. این نوشتار در صدد است که بگوید:

1- هر کجا از لفظ « انحصارطلب» یا "اصلاح طلب" یاد می‌شود، منظور مصداق حقیقی یا رسمی آنها مورد نظر است.

2- "اصلاح‌طلبی" و "انحصارطلبی"، تنها از زاویه ی شرط لازم و کافی آن دو تحقق می یابد.

3- بین اسم و رسم تفاوت عمده وجود دارد. مثلا « الذین آمنوا » در آیاتی مثل« یا ایها الّذین آمنوا »، متوجه به وضعیت اسمی است. اما آیاتی از قبیل « الله ولی الذین آمنوا » متوجه به معنای ایمان رسمی می باشد. یا آیه ?والذین کفروا اولیائهم الطاغوت?، ناظر به کفر رسمی است. هم چنانکه بسیاری از حکام و فرمانروایان به حسب شناسنامه، مسلمان و مذهب رسمی همه تشیع بودند، اما برأی ولایت طاغوت و طاغوتی بودن مصداق بارز بودند. عناوین اصلاح‌طلب و انحصارطلب هم از این قانون مستثنی نیستند و مصادیق رسمی و اسمی دارند.

ویژه گی های اصلاح طلبی رسمی

1- اتکاء به ثابت

اولین سرمایه و شرط توفیق در اصلاح طلبی، اتکاء به ثابت است. با تکیه به امر متغیر، مقاومت در برابر نیروها کاری محال است. کسی که روی ویلچر نشسته، گر چه قهرمان وزنه‌ برداری هم باشد، نمی‌تواند در هل دادن ماشین خاموش مشارکت داشته باشد، زیرا با اولین فشاراز ماشین دور می‌شود و از زحمت خود نتیجه‌ای نخواهد گرفت. بعکس شرط لازم و کافی برای اینکه انسان عملاً انحصارطلب باشد، اتکا به متغیر است. امکان ندارد که متکی به امر ثابت، اصلاح‌طلب نباشد و غیر متکی به امر ثابت، انحصارطلب نباشد. ممکن است شخصی تمام فرائض دینی را انجام بدهد، اما چون فکر او به یک امر غیر ثابت تعلق دارد، رسماً وی انحصارطلب است.

2- فطرت گرایی و طبیعت گرایی

اصلاح‌طلبی رسمی و فطرت‌گرائی، غیر قابل انفکاکند. انسان فطرتگرا نمی تواند انحصار طلب باشد و انتظار اصلاح طلبی از انسان طبیعت گرا محال خواهد بود. ممکن است کسی مسلمان اسمی نباشد، اما از نظر رسم، فطرت گرا و اصلاح‌طلب باشد. طبیعت‌گرائی و انحصارطلبی نیز غیر قابل انفکاکند.

تقسیم انسان ها به ? اصلاح‌طلب? و ? انحصارطلب?، ریشه در فطرت‌گرائی و طبیعت‌گرائی دارد. هم چنانکه تقسیم انسان ها به شاکر و کفور ( انّا هدیناه السبیل امّا شاکراً و امّا کفوراً )، به متقین و فجار ( ام نجعل المتّقین کالفجّار )، ریشه در فطرت گرائی یا طبیعت گرائی انسانها دارد. اوصافی چون اولوا الالباب، یعقلون، یهتدون، یسمعون، یبصرون، من کان له قلب، او القی السمع و هو شهید و اوصاف مقابل آنها که در قرآن کریم و احادیث آمده است، همگی ناظر به وضعیت انسانهایی است که مبنای حرکت زندگی خویش را فطرت یا طبیعت قرار داده‌اند .

3- ایمان اسمی و رسمی

عنوان اصلاح طلبی مثل واژه ایمان به دو صورت اسمی و رسمی مطرح است. ایمان اسمی با اصلاح‌طلبی اسمی همخوانی دارد. اما وقتی که برنامه زندگی و آرزوی اصلی حیات و دغدغه مهم انسان در زندگی ایمان او باشد و بر مبنای آن روابط خود را با خویشتن خویش و نزدیکان و بیگانگان تنظیم کند، به آن ایمان رسمی گویند. اصلاح‌طلب رسمی کسی است که اصلاح خود و جامعه، اساس آرزو و پیوند اجتماعی و قرب و بُعد او با اشخاص است. به عبارت دیگر اصلاح‌طلب رسمی کسی است که ابتدائاً علل کجروی و فساد را در فرد و اجتماع خویش شناخته و راه نجات را یافته باشد، سپس برای نجات خود و انسانها، با برنامه تلاش می ‌کند. این کار بدون شناخت و معرفت به هدف زندگی میسور نمی‌باشد. همانگونه که شاخ و برگهای درخت، سنگینی خود را به تنه و ریشه اصلی تحمیل می‌کنند، شاخ و برگ فساد و اصلاح هم به تنه و اصل خود که همان ایمان اسمی و رسمی است برمی گردد.

شرایط اصلاح طلبی

بنابراین اصلاح‌طلبی در قدم اول به نحوه ی نگرش و معرفت فرد به خود و جامعه و جهان مربوط می شود و در قدم دوم، انگیزه ی همگانی در آن مطرح است؛ به گونه‌ای که وقتی از سهم همه به این انسان بیشتر رسید، به فکر بازگرداندن آن باشد و از فراهم شدن اسباب راحت و رشد و رفاه دیگران، احساس خشنودی کند. قدم سوم واز همه مهمتر، ایجاد سطح ثابت برأی اتکاء همگانی است.

اصلاح طلبی و ایجاد سطح ثابت برأی اتکاء همگانی

ظروف مرتبطه اکر بر یک سطح قرار داشته باشند، آب در آن ها در یک سطح می‌ایستد. اما اگر ظرفها روی کفه ترازو قرار بگیرند، با تفاوت یک قطره، آب یکی بطور کامل در دیگری خالی می شود. ترازو نماد انعطاف در مقابل زور و قدرت در صحنه حیات اجتماعی انسان است. هر ظرف که بیشتر داشته باشد، پائین‌تر می ایستد، زیرا حرکت پتانسیلی مایع از بالا به پائین است. این دو عامل، یعنی ظرفیت بیشتر داشتن و حرکت پتانسیلی مایعات، دست به دست هم می‌دهند و یک ظرف را تا خالی شدن در ظرف دیگر مرتباً تخلیه می‌کنند. در ظروف مرتبطه، مهمترین عامل رابط بین ظروف است که هر چه مقاومت آن در مقابل حرکت آب کمتر باشد، حرکت پتانسیلی قوی‌تر و سریع‌تر واقع می‌شود.

حال این مثال را در سطح اجتماعی می آوریم. می‌دانیم که وجود ارتباط فیمابین در مسائل فرهنگی، اقتصادی و غیره، غیر قابل انکار است. وقتی مشکلی اقتصادی در جامعه‌ای پیش ‌آید، همراه با آن مشکل امنیتی هم ظهور خواهد کرد. مثلاً دزدی، در عین حالی که برای مال باخته مشکل امنیتی است، برای سارق مشکل فرهنگی است. یعنی فرهنگ اعتناء به حقوق و حدود دیگران، بعلت بیکاری در او شکسته شده است. درست است که قدرت دافعه ی مجازات، خطوط حدود و حقوق را پر رنگ می کند، اما در مقابل، جاذبه ی سود حاصل از تجاوز و نیاز شدید به احساس همطرازی با بستگان و نزدیکان، باعث می‌شود که مجازات نتواند دافعه لازم را تأمین نماید. تدافع این عوامل سه گانه، یعنی جاذبه سود ، دافعه مجازات و نیاز شدید به همطراز شدن نسبت به دیگران، در تأمین مقاصد حکومت‌ها تعیین کننده است.

زندگی سراسر ارتباط است. امروزه گفته می‌شود که مردم در دهکده‌ای به نام جهان گرد هم آمده‌اند. ابزار ارتباط به حدی پیش رفته است که فاصله قاره‌ها، از فاصله اطاقهای یک ساختمان گاه کمتر شده است. هر چه علم ارتباطات پیشرفته‌تر شود، جامعه ی انسانی به ظرف مرتبط شبیه‌تر می‌شود.

در اجتماع، عکس العمل ترازو در مقابل زیاده خواهی، موجب حرکت تخلیه شده، فاصله ی بین دارا و ندار را افزایش می‌دهد. این حرکت به دو عامل انعطاف وفشار بستگی دارد. که هر چه مقاومت آن در مقابل حرکت آب کمتر باشد، حرکت پتانسیلی قوی‌تر و سریع‌تر واقع می‌شود.

در اجتماع، باج دادن و باج گرفتن، ناشی از قرار گرفتن روی سطح متغیر است. تکیه بر سطح متغیر، به معنی به رسمیت شناختن زور و حق دادن به آن است. مثلا در تشکیلات سازمان ملل، کشورهای صاحب قدرت اتمی، اعضاء دائمی شورای امنیت اعلام شده و به آنها حق وتو داده اند. ما هم که عضویت سازمان را، چه از روی اضطرار و چه از روی اختیار، پذیرفته ایم، به تبعات و لوازم چنین روشی تن داده‌ایم .

این روش، روش اتکاء به متغیر است و اصلاح‌طلب حقیقی برای مقابله با سطح متغیر، بایستی ایجاد سطح ثابت کند. این مهمترین کار و جنگ اصلی اصلاح‌طلبی در جامعه و سطح بین المللی است..

در جهان امروز، تسلیم و انعطاف در مقابل زور و فشار( دوفاکتو )، به یک فرهنگ بین‌المللی تبدیل شده است، زیرا که تأسیس سطح ثابت که یک فریضه ملی بلکه بین‌المللی است، انجام نگرفته است. با این وضعیت پذیرفته شده، چه امیدی به اصلاحات می‌توان داشت؟ فسق و فجور اصلی همین است و ایستادگی در مقابل این وضعیت، اساس تمام اصلاحات است.

وقتی گفته می‌شود فلان شخص اصلاح‌طلب است، باید پرسید در مقابل چه زوری استقامت کرده است؟ اگر شخصی خود را مافوق قانون ‌پنداشت، اصلاح‌طلبیِ حقیقی، گنجاندن او در قانون است؛ ولو اینکه به دلیل کارهای عام‌المنفعه‌ای که کرده است، افکار عمومی بسیاری از مردم، از او حمایت ‌کند. اصلاح‌طلب حقیقی کسی است که زمینه ی اجرای قانون را در خود فراهم آورده باشد؛ حال، هرچه این شخص یا سازمان یا حزب یا شخصیت یا مسئول، مهمتر باشد، شعاع تأثیر چنین اقدامی بیشتر خواهد شد. هاله ی قداست، محبوبیت،، شهرت و ....، زمینه‌ساز سطح متغیر در روابط انسانی و اساس بیماری مهلک عقب‌نشینی در مقابل زور و تسلیم در قبال تهدید است.

بنابراین، تأسیس تکیه‌گاه ثابت ( حق )، اولین سنگ بنای اصلاح‌طلبی حقیقی و رسمی جهت امکان مقاومت در مقابل فشارها است. « قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا » برأی تأمین تکیه‌گاه ثابت است. دیگر تکیه گاهها، همگی فشار پذیر و سست بنیان و تار عنکبوتی‌ است. « مَثَلُ الّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللهِ اَولِیََاءَ کَمَثَلِ العَنکَبُوتِ اتَّخَذَت بَیتَاً وَ اِنَّ اَوهَنَ البُیُوت، لَبَیتُ العَنکَبُوت».

ثبوت انسان در احساسات، عواطف، ارتباطات، گفتار و کردار، به ثبوت تکیه گاه فکری نیاز دارد. نبود تکیه‌گاه ثابت و اتکاء بر تکیه‌گاههای فشارپذیر عیناً مثل وضعیت ظروف مرتبط روی ترازو است. قدرتهای اهل غفلت، نسبت به زیردست کمترین اظهار وجودی را تحمل نمی‌کنند و تا طرف مقابل در آنها تخلیه و حل نشود، برایشان قابل تحمل نیست. طرف مقابل هم چون سبک تر است، راهی جز قطع ارتباط یا تخلیه کامل ندارد. دو انسان غافل از خدا که در یک سیستم کار می کنند، آن که حتی یک گرم از جنبه‌های مادی سنگین‌تر باشد، سبکتر را تا در خود فانی نکند آرام نمی‌گیرد. فناء، همان اطاعت صد در صد، وابستگی اندیشه و آرمان و محتوی از جمیع جهات است. سنگین‌‌تر هم وقتی به سیستم سنگین‌تری متصل شود، تمام آنچه را که از زیردست گرفته،تقدیم می‌کند. مثل این که مأموریت داشته که زیردستان را غارت کند و بعد بالادستی همه را تصاحب نماید تا برترین اقتدار، همه چیز مال او شود.

کتاب تاریخ ابن مسکویه به نام تجارب الامم رابطه وزرا را با استانداران و استانداران را با فرمانداران و فرمانداران با بخشدارها و بخشدارها با کدخداها را از بالا به پائین و مصادره شدن اموال در پایان خدمت و مصادره کردن در آغاز مأموریت را تشریح می‌کند. رابطه ی وزیر با خلیفه هم همین است. وقتی مأموریت این وزیر پایان می‌یابد، وزیر جدید، وزیر سابق را دستگیر، شکنجه و فرزندان و نزدیکان وی را مورد بازجوئی قرار می دهد تا همه ی اندوخته‌ها را تخلیه و تملک نموده، تحویل خلیفه نماید. سپس وزیر سابق و زیرمجموعه او که بسیاری در زیر شکنجه کشته یا ناقص‌العضو و بیمار شده اند، رها می‌شوند. این کار ادامه دارد تا نوبت قرار داد با وزیر جدید دیگری می ‌رسد. چه بسا وزیر اسبق که مدتها شکنجه شده، در فرصتی که خلیفه به دنبال انتخاب وزیر است، ملاقاتی محرمانه با خلیفه ‌کند و رسماً اعلام ‌کند که اگر وزیر شود مثلا چند میلیون سرمایه وزیر حاضر را مصادره می‌کند و تحویل خواهد داد . گوئی خلیفه وزیر خود را برای مصادره، به مزایده می‌گذارد. خلاصه این مورخ که بسیاری از اوقات مشاهدات عینی خود را بازگو می‌کند، گوئی زندان و وزارت، مرتباً خانه اول و دوم این خانواده است. همین رابطه ی بین کدخداها و کلانتران و خوانین وجود داشته است. امروزه به صورت علمی بین کارتل‌ها و تراست‌ها است.

انسانها بدون تکیه‌گاه ثابت، مرتباً در حال پر و خالی شدن هستند. این پر و خالی شدن، تنها در مال و دارائی نیست. عزت، اقتدار، شهرت، محبوبیت و مظاهر دیگر زئدگی، عرصه چنین عملی است. گوئی مافوق، مقام مادون را در یک دیدار قبض روح می‌کند و وقتی از ملاقات برمی‌گردد، مثل یک تکه از اعضاء مافوق به نظر می‌آید. کر و کور لال می شود. «صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ، فَهُم لاَ یَعقِلُون».

«اَلنَّاسُ عَلَی دِینِ مُلُوکِهِم»، مطلب حقی است. انسان متکی به تکیه‌گاه متغیر، بر دین مافوق خویش است. رازق، صاحب، معبود و هدف او، مافوق اوست. اگر ارتباط با خدا به صورت حقیقی نباشد، خدای کدخدا، خان است و خدای خان، ایلخانی است. وقتی مافوق معبود است، دیگر چه اصلاحی انتظار است؟ اگر بخواهد به مافوق اعتراض هم بشود، فرمایشی و بر حسب دستمزد و به اندازه مصلحت و طبق برنامه ی از قبل مشخص شده است و بعد همه چیز سر جای خودش قرار می‌گیرد؛ مانوری است برای شناسائی و عملیاتی است برای بهره‌برداری.

اصلاح‌طلبی با مصلحی آغاز می شود که قابل خرید و فروش نیست. بدون تکیه‌گاه ثابت، دعواها بر سر مبلغ است. قهرها، اعتراضها، پرخاشها و انواع چانه‌زنیها برای این است که هر کس می‌خواهد زیردست را ارزانتر بخرد و خود را به بالادست گرانتر بفروشد. چیزی که در آن تردید نیست اصل معامله است. ابن سعد خود را به قیمت استانداری ری به عبیدالله بن زیاد می‌فروشد و عبیدالله خود را به یزید بن معاویه در قبال حکومت عراق و ایران قبلاً فروخته است و یزید هم خود را به خلافت عالم اسلام فروخته است. سرداران ابن سعد هم خود را به او فروخته و افسران عالی رتبه، زیرمجموعه ی افسران جزء و سربازان را خریده‌اند الی‌ آخر..... . همه متکی به امر غیر ثابتند و به راحتی دست به دست می‌شوند . حر بن یزید ریاحی که از این کاروان خود را جدا کرد ، به دلیل تکیه بر اعتقاد ثابت بود. او خدا را در این گیر و دارها از دست نداده بود. او وضعیت ظرفی داشت که از روی ترازو برداشته شده و روی زمین ثابت قرار گرفته است. در این حالت ارتباط او با امام و یاران او، مثل آب در ظروف مرتبطه، در یک سطح قرار گرفت. مثل این که ارتباط با یکی ارتباط با همه است؛ هر چه دارند، مال همه است. هر چه همه دارند مال هر یک و هر چه هر یک دارند مال همه است. هیچکس در این جا برای خود چیزی نمی‌خواهد. ترتباط بالادست و پائین دست، ارتباط طبق داشتن و نداشتن نیست. همه آنچه را که دارند، امانت می‌دانند و نگرانند مبادا امانت را نپرداخته، فرصت از دست برود. اگر نگرانی هست، نگرانی عدم انفاق است. و اگر خوشی و لذتی هست، در لحظة انفاق است. با انفاق راحت می‌شوند و با دریافت امانت احساس خطر می‌کنند. این احساس هست تا زمانی که امانت را به منزل برسانند. جان دادن، اداء امانت و احساس راحتی و فراغ است. این متکیان به ثابت، در ادعای اصلاح طلبی صادقند. اینها حق اعتراض و حق پرخاش و برخورد دارند، چون زیرمجموعه ی مستکبرین نیستند.

آنکه زمینة تسلیم در برابر استکبار جهانی را می‌خواهد فراهم کند کجا و ادعای اصلاح طلبی کجا؟!! در این رابطه، اگر اصلاحی بخواهد صورت گیرد، اولین مرحله ی آن، اعلان جنگ با قدرت استکباری است، نه اینکه انسان برای روز مبادای خود، در قول و فعل و ایماء و اشاره، جائی برای صلح و آشتی بگذارد.

چرا گفته ‌شده که ? اوّل العلم معرفة الجبّار ?؟ برای این که جباران عالم، چنان سطوت و هراسی از خود در عالم ‌می افکنند که تنها عارفان به جبار حقیقی مرعوب نمی‌شوند. فساد از برنامه‌ریزی جباران نشأت می گیرد. آن که به گونه‌ای، در زیر مجموعه ی جباران حضور دارد، چگونه می‌تواند اعتراضی داشته باشد؟

حر بن یزید ریاحی، اول حساب خود را از جباران جدا کرد و سپس به عنوان یک اصلاح طلب، وارد میدان شد. او افسر ارشدی را رها کرد و بدون هیچ توقعی به اصلاح‌طلبان پیوست و سخنرانی اصلاح طلبانه ی ‌خود را خطاب به همراهان گذشته آغاز کرد و تا مرحله ی جنگیدن و کشتن و کشته شدن پیش رفت. او با تکیه به امر ثابت، با موفقیت مراحل اصلاح طلبی را پشت سر گذاشت و فشار و تطمیع در او کارگر نیفتاد.

انسان با اعتماد و ارتباط با خداوند، وضع عجیبی پیدا می‌کند؛ وضع ظروف مرتبط به منبع بی نهایت را پیدا می کند. این که گفته شده:« سلمانٌ بحرٌ لا ینزف و کنزٌ لا ینفد »:" سلمان دریای خشک نشدنی و گنج تمام نشدنی است"، مربوط به رابطه او با منبع و مبدأ‌ ثابت علم و قدرت است.

فقر ظاهری امثال سلمان، دیگران را به اشتباه می‌اندازد. فلسفه فقر این ها، برای محکمتر شدنشان به امر ثابت است تا احساس نیاز، موجب ذوب شدن هر چه بیشتر آنها در امر ثابت شود. در این حال آنان بالاترین نوع غنی و ثروت را تحصیل می‌کنند. در حالی که در نگاه اول از مستمندترین انسانها هستند. عزت و قدرت و شهرت و محبوبیت و مقبولیت هم از قبیل ثروت و دارائی است. این گونه افراد که متکی به امر ثابت هسنتد، ممکن است به دلیل راهی که انتخاب کرده اند تنها باشند و به دلیل حرکت بر خلاف موج فراگیر، ضعیف به نظر آیند و به دلیل برده شدن همگان با موج، غریب مانده باشند و به دلیل بی نیازی از ارتباطات، تنها دیده شوند و به دلیل بی نیازی از شهرت، پرده‌ها را از روی حقیقت خود برندارند و به نظر سنگی گوشه افتاده باشند. اما در حقیقت کوهی هستند که تنها قسمت کوچکی از آنها از زمین بیرون و نمایان است؛ وقتی خاک را از اطراف ان کم کنند، هر چه بیشتر می‌کاوند، آن را عظیمتر می‌یابند. به همین خاطر، میزان ارزش و هیبت انسان به مقدار اتکاء او به ثابت و حق و بی نهایت است.

اصلاحات و اهمیت تکیه گاه ثابت در روابط اجتماعی

وقتی انسان متکی به ثابت ‌گردد، به جای درندگی و وحشت، عشقِ خدمت به انسانها در او حاکم می‌شود. این عشق است که وقتی به طرف خود خدمت می‌کند، خود را کوچک او می‌داند و او را تا رساندن به حدّ خود، مدد می‌رساند؛ حال هر چه فاصله بیشتر باشد، شدت عشق به ایثار و گذشت و بخشش بیشتر می شود. این جریان خدمت رسانی ادامه دارد تا احساس تساوی دست دهد، آنگاه او را رها می‌کند؛ و به هر جا و هر کس که از خود تهیدست‌تر است رو ی می‌آورد تا آنچه اضافه دارد واگذار کند . در این حال همه به هم مرتبط، همه به هم متصل و همه مستغنی هستند. آن هم چه استغنائی! به قسمی که هر چه به دست آورد او را لبریز نمی‌کند و هر چه از دست دهد او را تهی نمی‌ نماید. اگر بیشترین ثروت عالم نصیب او گردد، احساس بزرگی نمی‌کند. و اگر تمام ثروتها از او گرفته شود احساس کوچکی و حقارت نمی‌نماید. چه خوب فرمود علی‌u در صفات متقین :? نَزَلَتْ مَنهُم اَنفُسُهُم فِی البَلاََءِ کَالَّتِی نَزَلَتْ فِی الرَّخَاءِ? این انسان در بلاء و آسایش با یک وضعیت و با یک حالت دیده می‌شود. روزی که ضرر کرده و خسارتی بر زندگیش رسیده، لبخند آرامش، احساس اطمینان و اعتماد به نفس او، امید به آینده، عشق به انسانها و خدمت به انسانها پای بر جا مانده است؛ و آن روز که بیشترین سود را کرده و بالاترین امکانات برایش فراهم شده، ذره‌ای خودبینی و خودخواهی و خودبزرگ‌ بینی در رفتار و گفتار او دیده نمی‌شود. این انسان در امنیت بهشتی با انسانهاست و قطعاً به یک دلیل و آن داشتن تکیه‌گاه ثابت است. اما مجموعه و کسی که چنین تکیه‌گاهی ندارد، در هیچ حالی راحت نیست . داشتن مصیبتی است بدتر از نداشتن، و نداشتن هم از نظر خطر کمتر از داشتن نیست. سلامت و مرض، عزت و ذلت، گمنامی و شهرت و اقبال و ادبار، همه رنج در رنج و بدبختی در بدبختی است. وقتی سالم می‌شود وضع مادی او خوب است، تمام فکر و ذکرش به شکار است؛ آن هم شکار انسان که چگونه شکار را بدبخت کند که بتواند از او بار بکشد. هم از گوشت و پوست و استخوان او استفاده کند، هم از شیر او بدوشد و هم بارکش او باشد . وقتی روز ادبار و سختی معیشت او می‌رسد، تملق و تظاهر، ریا، اظهار ارادت دروغین برای گذراندن دو روزه عمر را پیشه می کند. در این وضعیت به صورت ابزاری خطرناک برای هر کس درمی‌آید که مشکل او را حل کند. او در این حال، چاقوی برهنه‌ای است در دست ارباب خود که هر مأموریت خشنی را برأی رضایت اربابش به پایان می‌برد، و خود از زیردستان غیر از چنین وضعیتی را تحمل نمی‌کند . همه جا و همه چیز و همه حال برأی او جهنم است. این مجموعه یا انسان در ناامنی جهنمی انسانهاست و قطعاً به یک دلیل و آن نداشتن تکیه‌گاه ثابت است.

اگر قرار است کسی در اخرت آزاد شود، باید از همین جا آزاد شده باشد. اگر قرار است کسی فردا جهان را دارای صاحب و مالک و برنامه ببیند، باید از همین جا مالک را ببیند. فردا دیر است. اگر امروز به ثابت نرسید، فردا شعاری بیش نیست. «مَن کَانََ فِی هَذِهِ اَعمَی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ اَعمَی وش اَضَلُّ سَبِیلاً». امروز بایستی چشم انسان باز شود و جهان را زیبا، با معنی، هدفدار ببیند تا فردا هم ببیند. امروز میوه‌ای که می‌خورد، آبی که می‌نوشد، نانی که بدست می‌آورد، همه را هدیه‌، تحفه، نوازشی از محبوب و التفاتی از سوی یار ببیند، تا فرا هم ببیند. سیبی به رسول خدا صلّی‌الله علیه‌ و‌ آله ‌و ‌سلّم تعارف کردند. آن را گرفت و بوسید و بر روی چشم نهاد و فرمود: «تُحفَةُ رَبَّنَا». او بینا بود. محبت را دید و عنایت را گرفت. او وقتی سیب را عنایت می‌بیند، مصیبت را هم داروی درد خود ، بلکه عنایتی برأی شتاب بیشتر برأی حرکت به سوی محبوب می‌بیند. او با رسیدن به تکیه‌گاه ثابت با اطرافیان خود احساس امنیت می‌کند. امنیت و اطمینان بهشتی برای همگان است. اما آنا‌ن که به دلیل دوری از تکیه‌گاه ثابت و تعلق به امور ناپایدار، در آتش جهنم بدبینی، خودبینی، خودپسندی، زیاده‌طلبی، غرور، عجب، تکبر و هزاران در از درهای جهنم تعلق به ناپایدار در حال سوختن‌اند، می‌خواهند دیگران را هم به آتش خود بسوزانند ، آن بهشتی‌ها با این جهنمی‌ها در دنیا چه می‌کنند؟ بهشتیان چون مأموران آتش‌نشانی، به دنبال خاموش کردن آتشند، اگر جماعتی را این گونه یافتند که مشغول آتش زدن دیگرانند و جز اعدام آنان راهی برای پیش‌گیری از خطر نیست، اول تمام تلاش خود را برأی نجات همین آتش‌افروزان به کار می‌برند و وقتی که نصیحت فایده نکرد، برای اینکه بدآموزی عمومیت پیدا نکند، ناچار به اعدام آنان می‌شوند. اما جز محبت و خدمت به انسانها مقصدی ندارند.

کسی که آتش‌افروزان را آزاد می‌گذارد، اصلاح‌طلب نیست تا در نظر دیگران از همه رئوف‌تر و رکورد‌دار انسان‌دوستی شناخته شود. چه انسانهای عاشق و دلسوز انسانیت در تاریخ متهم به سختگیری و تندی و زیاده‌روی شدند! و چه شهرت‌طلبها و قدرت‌پرستهای بی‌عاطفه به انسان و انسانیت که به نرمخوئی و حلم و بردباری و رأفت و بزرگواری ستوده شدند! آنکه نتواند امروز از پشت حجابهای القاب و عنوانها و پرده‌های تزویر و بهتان، چهره ی حق و حقیقت را ببیند، فردا دیر است. بصیرت و بینائی، نتیجه ی آزادی از تعلق به امور گذراست. همانگونه که کم‌ بینی و نابینائی، نتیجه ی خیره‌ شدن به امور گذرا و ناپایدار است .

ضعف اتکا به امر ثابت، زمینه‌ساز عدم اعتماد انسانها به یکدیگر و عدم امنیت انسانها خواهد شد. انسان که از خطر مار و عقرب و شیر و پلنگ و حتی میکروب و امثال آن، به کمک علم و دانش و تجربه آزاد شده است، نمی‌تواند خطر عدم امنیت حاصل از عدم اعتماد را با دانش و تجربه جبران کند و احیاء نماید، امروزه هر چه بر میزان دانش و تجربه افزوده می‌شود، سلاحهای تهاجمی و تدافعی بیشتری به میان می‌آید و خطرات انسانها را برای یکدیگر افزایش می‌دهد؛ به قسمی که توسعه و امنیت، به وضعیتی کاملاً متضاد رسیده‌اند. از یک سو امکان توقف توسعه، عملی و عقلائی و مطرح کردنی نیست، و از سوی دیگر تشدید خطر انسانها برای یکدیگر با توسعه ی هر چه بیشتر نیز با هیچ عاملی محدود شدنی نمی باشد. همه ی این مشکلات، ناشی از اتکا به امر متغیر است. هر حکومت و حزب و جمعیت و قوم و قبیله ای می‌بیند یا باید ببلعد و اگر تردید کرد، باید بلعیده شدن خود را شاهد باشد. می بیند هر گروهی باید بدون تردید هر چه را در اطراف می‌بیند، ببلعد تا به اندازه‌ای بزرگ شود که در دهان گشادی که برای بلعیدن او لحظه شماری می‌کند، نگنجد.

در حقیقت، نه نظام سرمایه‌داری و نه نظام سوسیالیستی، هیچکدام نتوانسته‌اند مسألة آکل و مأکول را حل کنند. تنها جای آکل و مأکول را عوض کرده‌اند. در هر دو، مردم ضعیف مأکولند. در یکی دولت و حزب آکل است و در دیگری سرمایه دار آکل می باشد.

نظام شرقی یا سوسیالیستی، چون رابطه بین غنی و فقیر و امتیازات طبقاتی را غیر انسانی تشخیص داد، ارتباط بین فقیر و غنی را قطع کرد. آنها با این کار ظروف غیر مرتبط درست کردند و لوله‌های ارتباط را مسدود نمودند. در حالی که حیات انسانی، به ارتباط و داد و ستد و معامله با یکدیگر وابسته است. قطع ارتباط در قالب سلب مالکیت از اشخاص و انحصار مالکیت در دولت، هوای تنفسی مردم را از آنها گرفت. آنها می‌خواستند غذای سفره به عدالت قسمت شود، اما دست همه را از پشت بستند و مردم را مجبور کردند مثل بچه خردسال منتظر شیشه شیری باشند تا در دهانشان بگذارند.

انسان به داشتن حق و اختیارِ تصرف، به همان اندازه وابسته و دلبسته است که بچه به تحرک و تلاش و بازی. اگر از بچه خردسالی اسباب‌ بازیهایش را گرفته، دست و پایش را ببندند، این بچه همان احساسی را خواهد داشت که انسانها در رژیم کمونیستی دارد.

اختیار، بزرگترین مظهر آزادی و حلقوم تنفس انسان است. غرب دنبال این روشِ کار در نظام کمونیستی نرفت و در مقابل آن ایستادگی کرد؛ هر چند به خورده شدن ضعیف به وسیله ی قوی بیانجامد. سرنوشت این دو نظام به اینجا منتهی شده که یکی گرفتار دو اشکال و دیگری گرفتار یک اشکال است. یک جا هم آزادی عمل انسان و هم حق تملک و تصرف و معامله ی از انسان سلب شده و همه کاره دولت است. و یک جا آزادی تصرف و داد و ستد به صورت آکل و مأکول است. علت اسن است که که هیچیک از این دو نظام، به اهمیت تکیه‌گاه ثابت برای انسان در تمام ابعاد نیاندیشیده‌اند و ضرورت و اهمیت آن را در حیات اقتصادی ـ سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی انسان درنیافته اند.

وقتی انسان متکی به ثابت ‌گردد، به جای درندگی و وحشت، عشقِ خدمت به انسانها در او حاکم می‌شود و او را تا رساندن به حدّ خود، مدد می‌رساند. حال هر چه فاصله بیشتر باشد، شدت عشق به ایثار و گذشت و بخشش بیشتر می شود. این جریان خدمت رسانی ادامه دارد تا احساس تساوی دست دهد، آنگاه او را رها می‌کند؛ و به هر جا و هر کس که از خود تهیدست‌تر است رو ی می‌آورد تا آنچه اضافه دارد واگذار کند . در این حال همه به هم مرتبط، همه به هم متصل و همه مستغنی می شوند

چه خوب فرمود علی(ع) در صفات متقین :« نَزَلَتْ مَنهُم اَنفُسُهُم فِی البَلاََءِ کَالَّتِی نَزَلَتْ فِی الرَّخَاءِ» این انسان در بلاء و آسایش با یک وضعیت و با یک حالت دیده می‌شود. روزی که ضرر کرده و خسارتی بر زندگیش رسیده، لبخند آرامش، احساس اطمینان و اعتماد به نفس او، امید به آینده، عشق به انسانها و خدمت به انسانها پای بر جا مانده است؛ و آن روز که بیشترین سود را کرده و بالاترین امکانات برایش فراهم شده، ذره‌ای خودبینی و خودخواهی و خودبزرگ‌ بینی در رفتار و گفتار او دیده نمی‌شود. این انسان در امنیت بهشتی با انسانهاست و قطعاً به یک دلیل و آن داشتن تکیه‌گاه ثابت است. اما مجموعه و کسی که چنین تکیه‌گاهی ندارد، در هیچ حالی راحت نیست . داشتن مصیبتی است بدتر از نداشتن، و نداشتن هم از نظر خطر کمتر از داشتن نیست. سلامت و مرض، عزت و ذلت، گمنامی و شهرت و اقبال و ادبار، همه رنج در رنج و بدبختی در بدبختی است. وقتی سالم می‌شود وضع مادی او خوب است، تمام فکر و ذکرش به شکار است؛ آن هم شکار انسان که چگونه شکار را بدبخت کند که بتواند از او بار بکشد. هم از گوشت و پوست و استخوان او استفاده کند، هم از شیر او بدوشد و هم بارکش او باشد . وقتی روز ادبار و سختی معیشت او می‌رسد، تملق و تظاهر، ریا، اظهار ارادت دروغین برای گذراندن دو روزه عمر را پیشه می کند. در این وضعیت به صورت ابزاری خطرناک برای هر کس درمی‌آید که مشکل او را حل کند. او در این حال، چاقوی برهنه‌ای است در دست ارباب خود که هر مأموریت خشنی را برأی رضایت اربابش به پایان می‌برد، و خود از زیردستان غیر از چنین وضعیتی را تحمل نمی‌کند . همه جا و همه چیز و همه حال برأی او جهنم است. این مجموعه یا انسان در ناامنی جهنمی است و قطعاً دلیل آن نداشتن تکیه‌گاه ثابت است.

اگر قرار است کسی در اخرت آزاد شود، باید از همین جا آزاد شده باشد. اگر قرار است کسی فردا جهان را دارای صاحب و مالک و برنامه ببیند، باید از همین جا مالک را ببیند. فردا دیر است. اگر امروز به ثابت نرسید، فردا شعاری بیش نیست. «مَن کَانََ فِی هَذِهِ اَعمَی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ اَعمَی وش اَضَلُّ سَبِیلاً». امروز بایستی چشم انسان باز شود و جهان را زیبا، با معنی، هدفدار ببیند تا فردا هم ببیند. امروز میوه‌ای که می‌خورد، آبی که می‌نوشد، نانی که بدست می‌آورد، همه را هدیه‌، تحفه، نوازشی از محبوب و التفاتی از سوی یار ببیند، تا فرا هم ببیند. سیبی به رسول خدا صلّی‌الله علیه‌ و‌ آله ‌و ‌سلّم تعارف کردند. آن را گرفت و بوسید و بر روی چشم نهاد و فرمود: «تُحفَةُ رَبَّنَا». او بینا بود. محبت را دید و عنایت را گرفت. او وقتی سیب را عنایت می‌بیند، مصیبت را هم داروی درد خود ، بلکه عنایتی برأی شتاب بیشتر برأی حرکت به سوی محبوب می‌بیند. او با رسیدن به تکیه‌گاه ثابت با اطرافیان خود احساس امنیت می‌کند. امنیت و اطمینان بهشتی برای همگان است. اما آنا‌ن که به دلیل دوری از تکیه‌گاه ثابت و تعلق به امور ناپایدار، در آتش جهنم بدبینی، خودبینی، خودپسندی، زیاده‌طلبی، غرور، عجب، تکبر و هزاران در از درهای جهنم تعلق به ناپایدار در حال سوختن‌اند، می‌خواهند دیگران را هم به آتش خود بسوزانند ، آن بهشتی‌ها با این جهنمی‌ها در دنیا چه می‌کنند؟ بهشتیان چون مأموران آتش‌نشانی، به دنبال خاموش کردن آتشند، اگر جماعتی را این گونه یافتند که مشغول آتش زدن دیگرانند و جز اعدام آنان راهی برای پیش‌گیری از خطر نیست، اول تمام تلاش خود را برأی نجات همین آتش‌افروزان به کار می‌برند و وقتی که نصیحت فایده نکرد، برای اینکه بدآموزی عمومیت پیدا نکند، ناچار به اعدام آنان می‌شوند. اما جز محبت و خدمت به انسانها مقصدی ندارند.

کسی که آتش‌افروزان را آزاد می‌گذارد، اصلاح‌طلب نیست تا در نظر دیگران از همه رئوف‌تر و رکورد‌دار انسان‌دوستی شناخته شود. چه انسانهای عاشق و دلسوز انسانیت در تاریخ متهم به سختگیری و تندی و زیاده‌روی شدند! و چه شهرت‌طلبها و قدرت‌پرستهای بی‌عاطفه به انسان و انسانیت که به نرمخوئی و حلم و بردباری و رأفت و بزرگواری ستوده شدند! آنکه نتواند امروز از پشت حجابهای القاب و عنوانها و پرده‌های تزویر و بهتان، چهره ی حق و حقیقت را ببیند، فردا دیر است. بصیرت و بینائی، نتیجه ی آزادی از تعلق به امور گذراست. همانگونه که کم‌ بینی و نابینائی، نتیجه ی خیره‌ شدن به امور گذرا و ناپایدار است.

هر جا که از عمل به وظیفه، بدنامی حاصل شود، او کشته خوش نامی است . تشنه خوش نامی، چیز دیگری نمی‌فهمد و نمی‌بیند. چه بسا هزاران سال پس از مرگش، خوش نام مانده باشد اما حقیقت چیز دیگری است. آنکه دل به پایدار بسته، به هزاران سال لعنت و نفرین به چشم رضا و تسلیم می‌نگرد. او با تعلق به پایدار از خوش نامی هم بی‌نیاز است. سعدی می گوید:

نیم نانی گر خورد مرد خدای بذل مسکینان کند نیم دگــر

ملک و اقلیمی بگیرد پــادشاه همچنان دربند اقلیمی دگـــر

ظرفهای روی زمین آب کم خود را با ظرف تهی نصف می‌کنند، اما ظرفهای روی ترازو هر چه دارائیشان بیشتر می‌شود، سرعت و شتابشان برأی بلعیدن دیگران بیشتر می‌شود.

انسان با عشق به حقیقت ثابت، منفورترین چیزها برایش افزون‌طلبی است و محبوبترین امر برأی او همدردی، همرنگی، همکاری، همراهی و هماهنگی با شرکاء خویش است.

همین انسان اگر غافل شود و مجذوب جاذبه ی امور ناپایدار گردد، تمام اخلاق و رفتار او وارونه می‌گردد. اینکه قبلاً در نداری سیر بود، اکنون در اوج دارائی همیشه گرسنه است، در اوج ثروت محتاج است، در اوج قدرت خائف و وحشت‌زده است، در اوج عزت ذلیل، در اوج عظمت حقیر و در نهایت دارائی حریص است. در التفات به این نکته که اساس اصلاح اخلاق و اولین و آخرین دستورالعمل برای یک اصلاح‌طلب، ارتباط و اتکا به حقیقت ثابت است و آنچه موجب سقوط انسان در انحطاط اخلاقی می‌گردد، کدورت این ارتباط است. به دیدگاه علی‌‌u در این باره توجه کنیم:

ایشان در عهدنامه مالک اشتر وقتی به مسئله انتخاب مشاورین می‌رسد او را از وارد کردن انسان حریص و بخیل و یا ترسو در جمع مشاوران برحذر می‌دارد. می گوید که حریص و بخیل و ترسو تو را از حرکت لازم و حیاتی و تصمیم، در لحظه ضروری باز می‌دارد؛ یکی آنگاه که باید با دست باز و در موارد لازم خرج کنی، مردّدت می‌کند و یکی تو را به کارهای نشدنی و زیاده ‌طلبیهای دور از عمل می‌کشاند. امام علی u چنین می‌گوید : ?فَإِنَّ البُخلُ وَ الجُبنُ وَ الحِرصُ، غَرِیزَهٌ وَاحِدَهٌ، یَجمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ? . این صفات، غرائز واحدی هستند که قدر مشترک آنها بدگمانی به خداست. قضیه منحصر به سه خصلت فوق نیست. پیداست آن حضرت در بیان مضرترین امر به سلامت مشورت به این سه خصلت پرداخته است و به اصطلاح مورد مخصّص نیست. ایشان هزار کلام به یک کلام می‌گوید. وقتی شفافیت گمان انسان به خداوند به بدگمانی گرائید، خصال زشت از هر طرف به سمت انسان سرازیر می‌شود و همین که انسان تکیه‌گاه ثابت خود را بازیافت، این خصال به تدریج از او دور می‌گردد. در یک کلمه دلبستگی به امر ثابت و حقیقت، با ترس و بخل و حرص سازگار نیست. زیرا آنکه متصل به اقیانوس حقیقت شده ، این چیزها در نظرش کوچک می‌شود. وقتی چیزی در نظر انسان کوچک شد از چشم او می‌افتد. حتی خودیت و نفسانیت خودش از چشم او ساقط می‌شود. چون بازگشت به اصل ثابت خویش برایش مطرح شده. او به دنبال این است که چگونه و از چه راهی باید از خود کنده و آزاد شود . چنین کسی چرا بترسد ؟ چرا حرص بزند ؟ چرا بخل کند ؟

اینکه رسول خدا (ص)، آن اصلاح‌طلب که بر سلسله اصلاح‌طلبان است، در آغاز دعوت به اصلاحات ندا در داد که :«قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا». اینکه امام راحل در عصر ما از ندای «انّما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله» ، سخن می‌گفت. شصت سال قبل، اولین ندای اصلاح طلبی را در پیامی چنین گفت: "تمام بدبختی‌های انسان از قیام برأی خود و نفس خویش است و دوای تمام دردها در قیام لله است". اینکه یک زورگو مثل شاه بر یک ملت حاکم می‌شود، نفس‌ها را می‌گیرد و همه را وحشت گرفته است، برای این است که همه گرفتار قیام برأی خویش‌اند. همه تفرقه‌ها از دعوت به نفس و قیام برای منافع خویش است و آنچه که بتواند همه اهل عالم را از بدبختی نجات ‌دهد، قیام برأی خداست. آنچه وحشت را از انسان برطرف می‌کند که از هیچ قدرتی نترسد، قیام لله است .

پس با این حساب، همة شرارتها در جهان به دلیل آن است که انسانها، متکی به موضع حق و محکمی نبوده اند. آنان تحت تأثیر هوی‌ها و هوسها رفتند و مجموعه هواپرستان که به مانع محکمی برخورد نکردند، همچنان در مسیر فساد رفتند تا امروز که کوس ابرقدرتی می‌زنند و داعیة جهانی کردن برنامه‌ها و شرارتهای خود را دارند. چه کسی می‌تواند دم از اصلاحات بزند و در مقابل امواج توفنده شرارت بایستد؟ امواجی که با سوء استفاده از رشد علم و تکنولوژی، هر لحظه می‌تواند از یک مرکز، انواع بدآموزیها را تا درون خانه‌های مشترکین خود در سراسر عالم ارسال نماید! کدام انسان است که این همه امواج فساد و تبهکاری را مشاهده نماید و جا خالی نکند، یا مأیوس از مقابله نشود؟ کسی می تواند چنین کاری کند که بر موضع ثابت قرار داشته و بر تکیه‌گاه استوار متکی شده باشد.

ریشة توفیق انبیا و اولیاء در استقامت در مقابل تمام فشارهای طاغوتیان جلاد، همان داشتن اتکا به موقعیت ثابت بود. و علت‌العلل استحاله بسیاری از اقوام به دست جباران و دیکتاتورها، عدم اتکا به تکیه‌گاه ثابت بوده است. قرآن کریم می‌فرماید :?و استخفّ قومه فأطاعوه انّهم کانوا قوماً فاسقین? . شیوة به اطاعت درآوردن مردم ، استخفاف و تحقیری است که فرعونیان بر مردم روا می‌داشتد و دارند. این تحقیرها، موجبات اطاعت و انقیاد مردم را نسبت به آنها فراهم می آورد. سپس در ادامه می‌فرماید: این که در نتیجة تحقیر، مردم به اطاعت درآمدند، نشانة انحراف و بیماری فسق و فجور در مردم بود!!

اگر مردم سالم بودند، تحقیر موجب اطاعت آنها نمی شد. بلکه آنها می‌توانستند با اتکا به موقعیت ثابت، ثبات پیدا کنند و در مقابل تحقیر مقاومت نمایند. آنها از فرمان فطری خود سرپیچی کرده بودند. اگر انسان فاسق نباشد، مطیع جائر و ظالم نمی‌شود. اینها از آن رو مطیع و تحقیر شدند که متعلق به امور ناپایدار شده بودند. چگونه یک نفر می‌تواند قومی را با استخفاف و تحقیر به اطاعت درآورد ؟ تکیة آن قوم پوشالی بوده واستقامت نداشته‌ که فرعونیان توانسته اند بر آنان مسلط شوند. اگر قرار باشد مثل فرعونی کنار گذاشته شود باید حرکت از درون انسانها آغاز شود. آغازگران حرکت باید از ثبات تکیه‌گاه آغاز کنند. اول کسب موضع ثابت، دوم حرکت و مبارزه. این قول خداوند کریم که می‌فرماید:?الله ولیّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الّذین کفروا أولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات...? ، اول ولایت فرد باید درست شود تا مرحله اصلاحات برسد. خداوند وقتی ولایت مجموعه‌ای از مردم را پذیرفت و مؤمنین با تحت ولایت قرار گرفتن به ثبات رسیدند، آنگاه مبارزه و مقابله آنها با تاریکیها و حرکت به سمت نور و اصلاح آغاز می کردد. آنها که به ولایت و ثبات نرسیدند، به دلیل نداشتن اتکا به ثابت، استحاله شده و ولایت طاغوت بر آنها حاکم می شود؛ در نتیجه به سمت تاریکیها کشیده می شوند. محور در هر دو صورت اتکال و اتکا به ثابت یا متغیر است. آنگاه که علی u می‌فرمایند:«الناس ثلاثة: عالم ربّانی و متعلّم علی سبیل نجاة و همجٌ رعاع. اتباع کل ناعق یمیلون مع کلّ ریح. لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجئوا الی رکن وثیق»:"مردم سه دسته هستند: 1- دانای پیوسته به پروردگار که مستقیماً به ثابت متکی است0 2- فردی که به عالم ربانی پیوسته است و از طریق او به ثابت متکی است و سبیل نجات را به دنبال او می‌پیماید. 3- انسان سر به هوا و سرگردانی که هر جریانی مد روز شود، به دنبال آن است و باد از هر طرفی بوزد مایل به همان سمت می‌گردد". ایشان علت نجات دو دستة ‌اول را یافتن تکیه‌گاه ثابت و علت هلاکت و بیچارگی گروه سوم را چنین بیان می‌کند: « لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجئوا الی رکن وثیق?:" نه مثل دستة‌ اول به نور علم خانة دل را روشن کرده اند و نه مثل طایفة دوم به رکن وثیق پناهنده شدند". رکن وثیق همان تکیه‌گاه ثابت است. ایستادگی در مقابل فشار بدون اتکا به رکن وثیق شعاری بیش نیست. کسی که می‌خواهد باری را بردارد باید اول جای پای خود را محکم نماید. کسی که می‌خواهد از رودخانه ظرف آبی بردارد یا کسی را که دارد غرق می شود بیرون بکشد و نجات دهد، باید اول احتیاط لغزنده بودن ساحل را داشته باشد یا شنا بلد باشد. احتیاط و بلد بودن شنا تکیه به ثابت است.

وقتی انسان می‌خواهد به کمال برسد چنین می‌گوید:«الهی هب لی کمال الانقطاع الیک» ، خدایا انقطاع مرا به سوی خودت کامل کن. در این درخواست دو نکته رعایت شده: 1- بریدن از غیر خدا . 2- متصل و متکی گردیدن به او. کسانی که به خدا معتقد و مؤمن و متوکل هستند، هنوز وابستگیها و پیوستگی‌هائی به غیر ثابت دارند که مزاحم آنهاست. بریده شدن کامل از آنها سفر الهی انسان را سریع و پرشتاب می‌کند. مجذوب جاذبة مبدأ ثابت شدن و از هر جاذبه متغیر خارج شدن، به اصلاح نهائی انسان می‌انجامد. باعث می شود که چشم دل به تماشای جمال آن ثابت روشن شود و دل وابسته به عزّ قدس آن حضرت گردد. اگر سرانجامِ اصلاح طلبی ?الیه المصیر? است، آغاز هم اتکاء و دلبسنگی به اوست.

رابطه دین و سیاست ازمنظر قرآن

رابطه دین و سیاست ازمنظر قرآن



تبیین آمیختگی دین و سیاست:
دین اسلام مجموعه ای نظام مند و منسجم است که احکام و ارزشهایش با اهداف، مبدأ و مبانی فکری آن هماهنگ است و دارای ساختار خاص سیاسی، فرهنگی، عبادی، اقتصادی و نظامی است؛ اگر رسالت دین تحقق عدالت اجتماعی، احقاق حق، ایجاد بستری مناسب برای رشد و تعالی افراد بشر است، بی تردید مستلزم ساختار سیاسی و حکومتی است و مسلما بدون ساختار سیاسی نیلی به اهداف مزبور ممکن نیست. از این رو در تعالیم انبیا و متون و منابع اصیل دینی سیاست و حکومت جایگاه ارزشمندی دارد و منصب امامت امری است که مورد اهتمام شارع بوده و پیامبران برای تحقق آن تلاش کرده اند. اکنون به صورت مختصر به نمونه هایی از عینیت دیانت و سیاست در اسلام اشاره می نماییم:
یکم : در بخش اعتقادات:
در دل توحید به عنوان زیربنای عقاید و اندیشه های اسلامی سیاست نهفته بوده و در آیات متعدد قرآن، عبودیت الهی با نفی طواغیت همراه است؛ بسط و سریان توحید در حیات فردی و جمعی و اعتقاد به ربوبیت تکوینی و تشریعی، مستلزم برپایی جامعه ای موحدانه و حاکمیت قوانینی است که ناشی از خداوند است «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون» (مائده، آیه 44).
نبوت و امامت نیز دو رکن دیگر عقاید اسلامی است. تأمل در سیره پیامبران و هدف بعثت آنان نشان از توجه ایشان به اصلاح جامعه از طواغیت، مفاسد و اجرای قوانین الهی دارد و بالاخره اعتقاد به معاد نیز در حیات اجتماعی و سیاست تأثیر داشته و زمینه شهادت طلبی و روحیه ایثار و فداکاری و جهاد علیه فساد و طواغیت را فراهم نموده و هدف غایی حرکت اجتماعی و نظام سیاسی را ترسیم می کند (درآمدی بر نظام سیاسی اسلام، محمد جواد نوروزی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380، ص 36).
دوم: در بخش احکام:
بررسی مباحث مختلف فقهی حاکی از آن است که سیاست در تمامی ابواب فقهی طرح گردیده است. البته جوهره برخی ابواب فقهی کاملا سیاسی است؛ نظیر کتاب جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، قضا و شهادات و حدود و دیات، و به طور کلی حضرت امام معتقد بودند که اگر کتب فقهی را در 50 باب خلاصه کنیم تنها اندکی از آنها غیر سیاسی هستند (مبانی اندیشه سیاسی اسلام، عمید زنجانی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1375).
سوم: در بخش اخلاق:
سیاست با گذاره های اخلاقی دین مبین اسلام ارتباطی تنگاتنگ داشته و مسایل اخلاقی هر دو حوزه فردی و اجتماعی را در بر می گیرد؛ پذیرش مسؤولیت های اجتماعی و سیاسی مستلزم دارا بودن ویژگی ها و صفات بارز اخلاقی است و تأمین توأمان سعادت دنیوی و اخروی جامعه و نیل به اهداف متعالی حکومت اسلامی تنها در گرو تربیت مدیران لایق که متخلق به صفات رهبران الهی چون پیامبر و امامان معصوم(ع) باشند میسر است. عهدنامه امام علی(ع) به مالک اشتر که مملو از دستورات اخلاقی - سیاسی است نمونه ای از این موضوع است (نهج البلاغه، نامه 53).
و بالاخره این که سیره بزرگان دین اسلام از پیامبران و معصومین(ع) گرفته تا فقهای بزرگوار و همچنین منابع اسلامی (قرآن، روایات و عقل) همگی حاکی از اشتمال دین بر سیاست و آمیختگی این دو است.

در ادامه به تبیین بیشتر رابطه اسلام با سیاست در ابعاد مختلف می پردازیم : یک. گستره قوانین اسلام‏
با توجه به حجم عظیمى از احکام اجتماعى و اهداف سیاسى - دینى اسلام، مى‏توان هدف‏گیرى اصلى این دین مقدّس را شناخت. امام خمینى(ره) در این باره مى‏فرماید: «اسلام دین سیاست است، با تمام شئونى که سیاست دارد. این نکته براى هر کسى که کمترین تدبّرى در احکام حکومتى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى اسلام بکند، آشکار مى‏گردد. پس هر که را گمان بر او برود که دین از سیاست جدا است، نه دین را شناخته و نه سیاست را».صحیفه نور، ج 1، ص 6.
با مرورى کوتاه بر قوانین اسلامى و آیات قرآن، روشن مى‏گردد که اسلام دینى جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگى انسان (فردى، اجتماعى، دنیایى، اخروى، مادى و معنوى) را در نظر گرفته است و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستى، دعوت نموده و داراى دستورات اخلاقى و خودسازى فردى است؛ احکام و دستوراتى در مورد مسائل حکومتى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قضایى، امور مربوط به اداره صحیح جامعه، روابط بین‏الملل و... دارا مى‏باشد.
بدیهى است اجراى چنین احکام و دستوراتى، بدون قدرت اجرایى، امکان‏پذیر نیست. به عبارت دیگر آموزه‏هاى سیاسى و اجتماعى دین لزوماً حکومت دینى را نیز به دنبال دارد. حکومت دینى -به معناى صحیح آن حکومتى است که جامعه را بر اساس قوانین الهى اداره کند و زمینه‏هاى رشد استعدادها و امکان رسیدن انسان‏ها به کمال و ایجاد جامعه‏اى برین، صالح و شایسته را براى مردم آماده سازد و با فسادهاى اخلاقى، اجتماعى و... مبارزه کند. دو. سیره پیشوایان دین‏
سیره و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست. آن حضرت ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایى و قضایى آن را نیز بر عهده داشت. امیر مؤمنان على(ع) نیز حکومتى بر اساس عدل و اجراى دستورات الهى بنا نهاد. حکومت کوتاه‏مدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومت‏هاى وقت از سوى دیگر امامان(ع)، همه بیانگر این واقعیت است که آموزه‏هاى سیاسى و «تشکیل حکومت صالح» از ضروریات دین اسلام است. سه. اهداف سیاسى و اجتماعى بعثت انبیا
در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسى و اجتماعى، اصلاح امور جامعه و برقرارى مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسى دین است. پاره‏اى از آیاتى که بر این مطلب گواهى مى‏دهد، عبارت است از:
1. (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ)؛ حدید (57)، آیه 25. «به راستى که پیامبران را با پدیده‏هاى روشن‏گر فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگرى برخیزند و آهن را که در آن نیروى سخت و سودهاى فراوان براى مردم است، پدید آوردیم».
2. (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛نحل (16)، آیه 36. «و به راستى در هر امتى، پیامبرى فرستادیم که خداوند را بندگى کنید و از پیروى طاغوت دورى جویید».براى آگاهى بیشتر ر.ک: نصرى، عبدالله، انتظار بشر از دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى. چهار. مبانى قرآنى رابطه دین و سیاست‏
1. اختصاص حاکمیت، ولایت و سرپرستى همه جانبه مادى، معنوى، دنیوى و اخروى براى خدا، رسول و اولیاى خاص او: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)؛ مائده (5)، آیه 55 و ر.ک: یوسف (12)، آیه 40؛ مائده (5)، آیه 42 و 43. «سرپرست و ولى شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانى که ایمان آورده‏اند؛ همان کسانى که نماز به پا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏پردازند».
2. اثبات امامت و رهبرى سیاسى - اجتماعى براى پیامبر(ص)، امام(ع) و منصوبان از ناحیه آنان: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ...)؛ نساء (4)، آیه 58 و ر.ک: مائده (5)، آیه 67. «خداوند به شما فرمان مى‏دهد که امانت‏ها را به صاحبانشان بدهید و هنگامى که میان مردم داورى مى‏کنید، به عدالت داورى کنید».
توضیح اینکه امانت در قرآن، گستره وسیعى دارد و یکى از مهم‏ترین عرصه‏هاى آن، مسأله امامت و رهبرى است. امام رضا(ع) در تفسیر این آیه، مى‏فرماید: «اهل امانت امامان هستند؛ هر امامى امانت رهبرى را باید به امام بعد از خود بسپارد...»الشیخ عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، 496.
3. اثبات حکومت و خلافت در زمین براى برخى از پیامبران گذشته؛ مانند حضرت داود(ع) و سلیمان(ع): (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)؛ ص (38)، آیه 26 و ر.ک: همان، آیه 20؛ نمل (27)، آیه 26 و 27؛ نساء (4)، آیه 54. «اى داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داورى کن».
4. قرآن، داورى و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهى معرفى مى‏کند: (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِى الْحَرْثِ...)؛ انبیاء (21)، آیه 78 و ر.ک: نساء (4)، آیات 58 و 65؛ مائده (5)، آیه 42؛ انبیاء (21)، آیه 78؛ انعام (6)، آیه 89. «و داود و سلیمان هنگامى که درباره کشتزارى داورى مى‏کردند...».
5. دعوت به کار شورایى و جمعى کردن: (وَ شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ)؛ آل عمران (3)، آیه 159 و ر.ک: شورى (42)، آیه 38. «در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامى که تصمیم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توکل کن».
6. مبارزه با فساد و تباهى، ظلم‏زدایى و عدل‏گسترى از وظایف اصلى اهل ایمان است: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)؛ هود (11)، آیه 113 و ر.ک: نساء (4)، آیه 58؛ نحل (16)، آیه 90؛ ص (38)، آیه 28؛ حج (22)، آیه 41؛ بقره (2)، آیه 279. «بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مى‏شود آتش شما را فرا گیرد».
7. احترام به حقوق انسان‏ها و کرامت‏بخشى به انسان از اصول سیاست ادیان الهى است: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى آدَمَ...)؛ اسراء (17)، آیه 70 و ر.ک: آل عمران (3)، آیه 19؛ نساء (4)، آیه 32. «ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم...».
8. امر به جهاد و مبارزه با طاغوت‏ها، مستکبران و ستمگران و لزوم تهیه امکانات دفاعى: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)؛تحریم (66)، آیه 9 و ر.ک: اعراف (7)، آیه 56؛ بقره (2)، آیه 218. «اى پیامبر! با کفار و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر». (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ)؛انفال (8)، آیه 60. «هر آنچه از نیروى سلاح و اسبان آماده مى‏توانید براى تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم سازید». (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً)؛ نساء (4)، آیه 71. «اى اهل ایمان، سلاح جنگ برگیرید و آن‏گاه دسته دسته یا با هم براى جهاد بیرون روید». (ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ)؛همان، آیه 75. «چرا در راه خدا جهاد نمى‏کنید»....
9. عزت و آقایى را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفى هرگونه سلطه و ذلت‏پذیرى: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ)؛آل عمران (3)، آیه 149 و ر.ک: منافقون (63)، آیه 8؛ محمد (47)، آیه 35؛ هود (11)، آیه 113؛ آل‏عمران (3)، آیه 146. «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اگر از کسانى که کافر شده‏اند اطاعت کنید، شما را به گذشته هایتان باز مى‏گردانند و سرانجام زیانکار خواهید شد».
10. اثبات سلطنت و حکومت براى برخى از حاکمان صالح و عادل؛ مانند طالوت و ذوالقرنین: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً)؛بقره (2)، آیه 246 و 247 و ر.ک: کهف، آیات 83-98. «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث کرده است».براى آگاهى بیشتر ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، مبانى اندیشه سیاسى اسلام، فصل 5، اندیشه سیاسى در متون اسلامى؛ آیه‏الله مکارم شیرازى، پیام قرآن (تفسیر موضوعى)، ج 9و10.
از آنچه گذشت روشن مى‏شود که بخش عظیمى از معارف و آموزه‏هاى اسلامى شامل مسائل سیاسى - اجتماعى است. و نه تنها تعیین خط مشى‏هاى مهمى در این باره از سوى خداوند انجام شده است؛ بلکه مأموریت رهبرى و اجراى سیاست‏هاى تعیینى، از سوى خداوند بر عهده پیامبران و دیگر اولیاى الهى و مؤمنان برجسته، نهاده شده است.
به تعبیر حضرت امام(ره) «آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه کنید؛ هفت، هشت تایش کتابى است که مربوط به عبادات است. باقى‏اش مربوط به سیاسات و اجتماع و معاشرات و این طور چیزها است. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، بُعد ضعیفش را گرفتیم». صحیفه نور، ج 2، ص 180. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 2/100130103

شهید حاج رضوان

بسم الله الرحمن الرحیم


شهید “عماد مغنیه” معروف به “حاج رضوان” در ماه جولای سال ۱۹۶۲ میلادی در شهر صور دیده به جهان گشود.

خانواده شهید مغنیه که متشکل از پدر، مادر و دو برادر وی به نام‌های “جهاد” و “فؤاد” که بعدها به شهادت رسیدند، پس از مدتی از صور به حومه جنوبی بیروت نقل مکان کردند و در این منطقه بود که شهید مغنیه، تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را گذراند و پس از آن در جوانی، وارد دانشگاه آمریکایی بیروت (AUB) شد.
شهید مغنیه در اوایل دهه هشتاد میلادی به “نیروی ۱۷″ شاخه نظامی جنبش آزادی‌بخش فلسطین پیوست که نیرویی ویژه برای حفاظت از مبارزانی مانند ابوعمار، ابو جهاد و ابود ایاد تشکیل شده بود. او از همان زمان، در عملیات انتقال سلاح از جنبش آزادی‌بخش فلسطین برای مقاومت اسلامی لبنان که در حزب‌الله و جنبش امل نمود دارد نقش اساسی داشت اما در پی اشغال لبنان در سال ۱۹۸۲ میلادی از سوی رژیم صهیونیستی، مبارزان جنبش آزادی‌بخش فلسطین مجبور به ترک لبنان شدند.
محاصره بیروت، سه ماه به طول انجامید و با خروج مبارزان فلسطینی و سازمان آزادی‌بخش از لبنان، عماد مغنیه نیز به صفوف رزمندگان افواج مقاومت اسلامی (جنبش امل) پیوست که از سوی امام موسی صدر و شهید مصطفی چمران تأسیس شده بود اما شهید مغنیه در ادامه و همزمان با انتقال سید حسن نصرالله از امل، به حزب تازه‌تأسیس حزب‌الله پیوست.
شهید مغنیه پس از اجرای موفقیت‌آمیز چند عملیات‌ به عنوان فرمانده گارد حفاظت مقامات بلندپایه حزب‌الله منصوب شد و پس از آن به عنوان مسؤول عملیات ویژه حزب‌الله انتخاب شد.
رژیم صهیونیستی همچنین مدعی شده است عملیات ربودن دو تن از نظامیان اسرائیلی در تابستان دو سال پیش که به آغاز جنگ این رژیم علیه لبنان انجامید، از سوی عماد مغنیه هدایت شده است.
روزنامه انگلیسی “ساندی‌تلگراف” درباره شهید مغنیه نوشت: او یک انقلابی مجاهد است که با امام خمینی(ره) بیعت کرده که در راه انقلاب اسلامی از جان خویشتن نیز بگذرد.
تصاویری که تا کنون از شهید “عماد مغنیه” منتشر شده است بسیار اندک است به‌گونه‌ای که پلیس فدرال آمریکا (اف.بی.آی) مدعی شد وی دو بار اقدام به جراحی پلاستیک بر روی صورت خود کرده است تا شناسایی نشود.
شهید عماد مغنیه که به دوری از رسانه‌ها شهرت داشت به “مرد سایه” در مقاومت اسلامی شهرت داشت و بسیاری او را مغز متفکر حزب‌الله قلمداد می‌کردند.
وی بیشترین تعداد عملیات علیه رژیم صهیونیستی را در جهان به نام خود ثبت کرده است.

شامگاه ۲۲ بهمن ۱۳۸۶ انفجار مهیبی یکی از مناطق امنیتی دمشق پایتخت سوریه را لرزاند و دقایقی بعد مشخص شد که حاج عماد مغنیه فرمانده مقاومت اسلامی لبنان به یاران شهیدش پیوسته است. یک روز بعد حزب الله لبنان رژیم صهیونیستی را مسئول این ترور دانست و وعده انتقام شدیدی را داد. زندگی سراسر رمز و راز عماد مغنیه و این که پیش از شهادت او هیج تصویری از حاج عماد در دسترس نبود، سبب شد تا جزییات زندگی فرمانده مقاومت اسلامی در پرده ای از ابهام قرار گیرد. در سال‌های گذشته شخصیت ها و چهره هایی که حاج عماد را از نزدیک می شناختند، به بازگویی برخی ویژگی های شخصی او پرداختند که برخی از این اظهارنظرها در ادامه می آید:



پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی به دبیر کل حزب اللّه به مناسبت شهادت حاج عماد مغنیه:
«برادر ارجمند جناب حجت الاسلام آقای سید حسن نصراللّه
شهادت برادر مجاهد مخلص و فداکار آقای حاج عماد مغنیه برای خود او که سراپا عشق و شور جهاد فی سبیل اللّه بود، فوزی عظیم و سرانجامی سعادت بار است و برای ملت لبنان که چنین مردان بزرگی را پرورده و به عرصه‌ی آزادی‌خواهی و مبارزه با ستم، تقدیم کرده مایه‌ی سرافرازی و سربلندی است. 

فقدان این مرد آزاده‌ی فداکار و برجسته، اگرچه برای همه‌ی انسان های شریف و همه‌ی آنان که او را می شناختند به ویژه برای والدین و همسر و فرزندان عزیز و دیگر کسان و یارانش دردناک است، ولی زندگی و مرگ انسان هایی مانند او، حماسه‎یی است که ملت ها را بیدار می کند و به جوانان الگو می دهد و افق های روشن و راه رسیدن به آن را برای همه ترسیم می کند.

صهیونیست های خونخوار و جنایتکار بدانند که خون مطهر شهیدانی همچون عماد مغنیه صدها عماد مغنیه می آفریند و مقاومت در برابر ظلم و فساد را دوچندان می کند. مردانی چون این شهید بزرگوار زندگی و آسایش و بهره مندی های مادی خود را در راه دفاع از مظلوم و مبارزه با ظلم و استکبار فدا کردند و این ارزش والایی است که همه‌ی وجدان های انسانی در برابر آن سر تعظیم فرود می آورند. 

رضوان خدا بر او و بر همه ی مجاهدان راه حق باد. من این شهادت بزرگ را به شخص شما و به خانواده گرامیش و به جوانان سرافراز حزب اللّه و مقاومت و به همه ی ملت لبنان تبریک و تسلیت می گویم.

والسلام علیه و علیکم و رحمه اللّه و برکاته

سید علی خامنه ای

۲۵ بهمن ۱۳۸۶»



سخنرانی سید حسن نصرالله در مراسم تشییع حاج عماد مغنیه:

«حاج عماد یکی از فرماندهانی بود که با خداوندمتعال عهد و پیمان بستند. و جهاد و بیداری و شب زنده داری و خستگی و تلاش، و اصولا همه زندگی‌شان در راه خدا بود... جان و زندگی‌شان را صادقانه وقف خدای بزرگ کردند... آنان در زمین، سربازانی گمنام و در آسمان سربازانی شناخته شده هستند. آنان در راه امت و آرمان عدالت خواهی و حق دفاع می کنند، و از کسی انتظار پاداش و ستایش ندارند.

این فرماندهان، سربازان گمنامی هستند، و نسبت به تهمت ها و دروغ پراکنی های ظالمانه واکنش نشان نمی دهند، در برابر یاوه گویی ها و تهمت ها از خود دفاع نمی کنند. زیرا خود را از چهارچوب میدان جهاد و فداکاری فراتر نمی بینند. بنابراین، همه افراد امت وظیفه دارند از حقیقت و هویت آنان دفاع نمایند. 

چهره درخشان، حقیقت پاک و فداکاری بی نظیر و بخشندگی آنان را به مردم جهان بشناسانند. این واقعیت انکارناپذیری است که عماد مغنیه به گردن همه افراد این امت حق دارد. امت به خاطر آرمان و اهداف خود و نه فقط به خاطر این شهید بزرگ، وظیفه دارد او را بشناسد و منصفانه درباره اش قضاوت کند. شایسته است امت به خاطر آرمان و اهداف خود از روح و مکتب و جهاد حاج عماد مغنیه الهام بگیرد.
 
اکنون حاج رضوان در سایه عنایت و رحمت خدا قرار گرفته است. هر چند که ستایش و تجلیل و قدردانی از حاج رضوان بخشی از ارزش های دنیای فانی است که در محاسبات رهپویان راه خدا ارزشی ندارد.

شهادت حاج عماد مغنیه برای ما غیرمنتظره نبوده است. چه در طول ۲۵ سال گذشته منتظر شهادت او بوده ایم. زیرا ما به مکتبی وابسته هستیم که پیامبران و امامان و رهبران آن مکتب همگی شهید شده اند. با شهادت حاج عماد، مسیر طبیعی خود را ادامه می دهیم.
 
همان‌گونه که در پی شهادت رهبرمان و سرورمان و دبیرکل‌مان سید عباس موسوی و شیخ راغب این راه را ادامه دادیم. در این نبرد واقعی و خونین از آرمان مقدس و عزت و سرافرازی امت‎مان در برابر همه فزون خواهی‎ها و تجاوزگری های آمریکا و اسرائیل و همه متحدان آنها دفاع می کنیم.

امروز نیز برادرم حاج عماد مغنیه فرمانده مقاومت را ترور کردند، و گمان کردند با ترور او جنبش مقاومت فرو می پاشد. او را در پرتو جنگ ژوئیه سال ۲۰۰۶ که هنوز ادامه دارد، به قتل رساندند. تا این لحظه آتش بس اعلام نشده بود و جنگ در سطوح سیاسی و نظامی همچنان ادامه دارد.
 
دولت های غربی که اسرائیل را در جنگ۳۳ روزه پشتیبانی کردند، همچنان به این پشتیبانی ادامه می دهند. این دولت ها کاملا اشتباه می کنند، آنگونه که در ترور شیخ راغب حرب و ترور سید موسوی دچار اشتباه شدند.

همه نویسندگان و تاریخ نگاران جهان بنویسند که از مرحله جنگ ژوئیه سال۲۰۰۶ تا مرحله انتقام خون شهید مغنیه سرآغاز مرحله فروپاشی و سقوط کیان اسرائیل غاصب خواهد بود. 

چنانچه خون شهید شیخ راغب حرب و خون شهید سید عباس موسوی اسرائیلی ها را از جنوب لبنان به استثنای منطقه کشتزارهای شعبا اخراج کرد، خون شهید حاج عماد مغنیه به یاری خداوند متعال آنان را از صحنه هستی اخراج و نابود خواهد کرد. این یک سخن انفعالی و عاطفی نیست، بلکه بر مبنای تأمل و دوراندیشی است.» 


حجت الاسلام و المسلمین شیخ حسان سویدان روحانی برجسته لبنان:

برادرانی که در آخرین روزهای حیات حاج عماد مغنیه در سوریه همراه او بوده اند، برای من نقل کرده اند که ایشان هر شب هنگام سحر به زیارت مرقد حضرت رقیه(س) می رفت. یکی از فرماندهان سپاه پاسداران نیز نقل کرده زمانی که در سوریه به سر می برده و هر سحرگاه که به زیارت مرقد حضرت رقیه(س) می رفته حاج عماد را در حال نماز و نیایش می دیده است. بنابراین تدین و پایبندی به اصول اعتقادی یکی از مهم‌ترین ویژگی های حاج عماد مغنیه بوده است. او همواره به تکلیف شرعی عمل می کرده است.

حاج عماد بعد از مسئله تدین چند ویژگی دیگری هم داشت که عبارتند از: ویژگی اول نبوغ فوق العاده در زمینه های برنامه ریزی و مهندسی نظامی: حاج عماد در زمینه مهندسی و سازماندهی نظامی، طرح هایی بکر ارائه می داد که هیچ کس پیش از او چنین طرح هایی ارائه نکرده بود. بسیاری از فرماندهان و کارشناسان نظامی در جمهوری اسلامی و برخی از کشورهای اسلامی گفته اند که حاج عماد در طرح مسائل جدید نظامی بی نظیر بوده است.

ویژگی دوم قدرت شخصیت: حاج عماد در مسئله زهد و پرهیزکاری فوق العاده استثنایی بود به گونه ای که تا آخرین روز حیاتش خانه شخصی در اختیار نداشت. این در حالی است که برای خانه دار شدن بسیاری از برادران جنبش مقاومت تلاش به عمل می آورد، و می کوشید مشکلات و نیازهای اجتماعی آنان را برطرف کند.
 
با وجودی که همه گونه امکاناتی در اختیار او گذاشته بودند، ولی فوق العاده زاهد و قانع بود. همانگونه که پیشتر اشاره کردم زمانی که در جنبش مقاومت فلسطین حضور داشت و امکانات مالی فراوانی در اختیار او بود ولی به این امکانات هیچ گونه چشم داشتی نداشت.

ویژگی سوم تواضع حاج عماد بود: او از رفتار سرور خود امیرمؤمنان علی بن ابیطالب(ع) پیروی می کرد، و در برخورد با رزمندگان مقاومت بسیار فروتن بود. هرگز خود را برتر از دیگران نمی دانست. ولی در برابر کسانی که در مسائل دینی و مقاومت سهل انگاری می کردند و دچار لغزش می شدند سرسختی نشان می داد و قاطعانه برخورد می کرد. در زمینه حفظ نظم و انضباط به هیچ وجه با رزمندگان مسامحه نمی کرد.

آمدن حاج عماد به قم برای اینکه مانند سایر طلاب همه وقت خود را صرف تحصیل علوم و معارف حوزوی کند نبود. ولی او مانند بسیاری از رهبران مقاومت اسلامی و حزب الله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران می آمد و از تجربیات انقلاب اسلامی درس های زیادی می آموخت.
 
هنگامی که شخصیت های بزرگ نظام جمهوری اسلامی نبوغ فکری و استعدادهای بالقوه حاج عماد مغنیه را شناختند شایسته دانستند که او را به ایران دعوت کنند و استعدادهای او را پرورش و بارور کنند. مدت زمان کوتاهی که آقای سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله برای تحصیل به حوزه علمیه قم آمد، شهید عماد مغنیه نیز به ایران رفت و آمد داشت و گاهی با آقای نصرالله هم دیدار و گفت و گو می کرد.»


علامه فضل‌الله

آیت الله سید محمد حسین فضل‌الله،از مراجع لبنانی و امام جمعه بیروت در بیانیه‌ای شهادت عماد مغنیه را عامل مصمم‌تر شدن مقاومت دانست و تأکید کرد مقاومت تا پیروزی نهایی ادامه خواهد داشت.
مرجع بزرگ شیعه در لبنان در بیانیه‌ای شهادت حاج عماد مغنیه را به عنوان یکی از ارکان مقاومت اسلامی، چالشی برای روند جهاد با اسرائیل و استکبار جهانی خواند و گفت: این روند در سخت‌ترین حالات نیز به عنوان نمادی از مقاومت در قلب مردم غزه باقی خواهد ماند.
علامه فضل‌الله افزود: ‌او در راه اسلام شهید شد و راه شهیدان سید عباس موسوی و شیخ راغب حرب رهبران پیشین مقاومت را ادامه داد.
وی گفت: شهادت مغنیه خسارت بزرگی برای مقاومت اسلامی لبنان محسوب می شود که در برابر اشغالگری اسرائیل ایستادگی می‌کنند.