خداوندا در توفیق بگشای
عهد نامه یاران انتظار
السلام علی محال معرفه
الله، السلام علی مساکن ذکر الله،
السلام علی الادلّاء علی الله،
سلام بر دلهایی که محل معرفت خداست، سلام بر منزلگاه یاد خدا، سلام بر کسانی که دلیل و راهنمای مردم به سوی خدا هستند.
پروردگارا، دلهایی که دلیلند تا تو را دریابیم ، اندیشههایی که دلیلند تا تو را نظاره کنیم، قلمهایی که دلیلند تا تو را بشناسیم و پویندگانی که دلیلند تا مشعلی باشند فرا راه مردمانی که تیغ تیز تزویر و نیرنگ ، قلبهایشان را جریحهدار کرده و چه بسیار آنان که شهامت و شهادت را آویزه قلبهایشان کردهاند و با این شعور زیستهاند.
و تو ای مسافر چلچراغهای روشن عشق، با این باور پا به این عرصه نهادهای تا دلیلی باشی برای آنان که بیقراری را به قرار جاودانه مزین کردهاند، تو سالهاست خاکریز دل عاشقان را بهخوبی میشناسی، آری آن جا که سکوت زیباترین دلیل حضور است، آنجا بود که در سایه نگاهت و در گامهای پر صلابتت شورها را به شعور دعوت کردی. و با این باور به زمزم عشق وضو میکنی و در رواقها، نور شب را به صبح میرسانی و نافلهی نازت عالم گیر میشود.
تو در دعای عهد هر صبح با مولایت چه میگویی که این چنین مسرور و شادمانه بیقرار حاضر میشوی؟ میدانم نجواها داری و در عهدی که صبح و شام با مولایت میبندی وفادار خواهی ماند. میدانم که زمزمهای بر لبانت جاری میشود.
ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم
- تو در این میعادگاه پیمان بستهایی سر فصلی برای دل دادگی باشی، آن جا که همه از من میگویند و از حماسههایشان میسرایند تو در بینشانی آن بانوی بینشان و در تلألو وجود مقدس ولایت زمین ذوب میشوی و سکوت مهر بر لب داری و
«منهاج الهدی و المحجه العظمی» فر راهت میشود و ملائکه الله تو را بدرقه میکنند و «اردفه بملائکتک» میروی تا راه را برای آقایت هموار کنی.
- تو پیمان بستهای تا «شاخههای گمراهی و نهال دشمنی و اختلاف را از بن نکنی ، از پای ننشینی»
«این حاصد فروع الغی و الشقّاق»
چرا که دعای مولایت هر صبح بدرقه راهت میشود و تو وارستهتر و عاشقتر از پیش میروی تا چگونه زیستن را به ره پویانش بیاموزی و با این باوری که تا آسمانی نشدهای به دهلیزهای زمین هدایت نشوی.
- تو پیمان بستهای آن جا که کاخهای زر و تزویر رنگ میگیرد و افراشته میشوند تو به یاد علی مرد تنهای کوچه پس کوچههای کوفه تبعض را حتی اگر بر لبان عقیل جاری شود وا رهانی و عدالت را در بستر سنگ فرشهای محرومیت و مظلومیت بگسترانی و به صاحبانش برسانی و لبخند مسرت را بر لبان فاطمه (سلام الله علیها) نظارهگر باشی. که گویی در همه قدمها پا به پای تو گام بر میدارد و برایت میسراید که:«الهی لذّت ترک لذّت را در کام این همراه بینشان من ، لذیذتر گردان».
خداوندا به من نشان ده آن چهره زیبا و ارجمند را و آن پیشانی درخشنده و نورانی را و راه او را واسعگردان و مرا در راه او قرار ده و نافذ گردان حکومت او را و محکم کن پشت او را
|
- و تو همراه با صفایم در این میعادگاه پیمان بستهایی با لباس رزمی که به رنگ شور و شعور و سرگشتگی و یکرنگی به تن کردهای خالصانه بایستی و در این خاکریزهای نامرئی بمانی، چرا که معتقدی عنادگران مظلمه پرست لباس مخصوص ندارند، سوت خمپارهشان نمیآید، میدان مینی آشکار نیست ، اما و اما همه جا، جای پایشان آشکار است ، اگر با بصیرت دل بنگری روزی در خانه و در فرزندت و دگر روز عزیزان دلاورت را در سراسر شهر نشانه رفتهاند و تو ایستادهای، میدانم که میگویی سیمهای خاردارش جگرم را سوزاند، میدانم که میگوئی مینها هم با شلوغی میجهند و هم با سکوت ، اما بدان تو درخشندهتر و برندهتر از همیشه میمانی و با صفای آلالهها هم قسم میشوی، چرا که تو مسافر چلچراغهای روشن عشقی.
اللهم عجل لولیک الفرج