مسئولیت

سیاسی اجتماعی ادبی

مسئولیت

سیاسی اجتماعی ادبی

اعلام زمامداری علی نقطه عطف تاریخ اسلام

اعلام زمامداری علی نقطه عطف تاریخ اسلام

آیه تبلیغ و حدیث غدیر

«هان ای پیامبر! آنچه را از جانب پروردگارت سوی تو نازل شده، ابلاغ کن‌ و اگر (ابلاغ) نکنی پیام (سرنوشت‌ساز) رسالتش را نرسانده‌ای و خدا تو را از (گزند) مردمان نگاه می‌دارد. خدا گروه کافران را بی‌گمان هدایت نمی‌کند».[1]

زمامداری و تدبیر امور همه جانبۀ زندگی و نیاز به حکمران صالح و نافذ برای هر جامعه‌ای به ویژه جامعۀ دینی ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. و هر قدر که یک اُمت، گسترده، قویتر و ماندگارتر باشد این ضرورت بیشتر و نمایانتر است.

بی‌تردید دین حق‌گرا و والای اسلام برای بشریت برنامه‌ای کامل و جامع در عرصۀ اصول و فروع اجتماعی و فردی دارد، و عرصه‌ای را فروگذار نکرده است.  ساختار نظام اسلامی در اجرای برنامۀ خود به یک پاسدار نیازمند است، تا از کیان آن پاسداری نماید. نخستین پاسدار پیامبر اسلام(ص) بود که از آغاز زندگی تا بدرود حیات، عهده‌دار صیانت از تمامیت همه‌جانبه اُمت اسلامی بود. هرگاه به اقتضاء ضرورت - مثل فرماندهی مستقیم قوای جنگی و یا مسائل دیگر - ناگزیر از ترک مرکز حکومت بود، کسی که توان تدبیر امور را داشته باشد جایگزین خود می‌کرد. همانگونه که علی(ع) را جایگزین کرد و فرمود: «شهر تنها با تو یا من سامان می‌یابد».

سیرۀ اجتماعی پیامبر(ص) در زمان حیاتش، گماشتن حکمرانان در قلمرو جامعۀ اسلامی، مثل مکه، طائف و یمن و نصب فرماندهی قوای مسلح اعزامی به نقاط مختلف بوده است. حال خود داوری کنید؛ کسی که در زمان حیاتش دارای چنین مبانی، ایده و سیره‌ای بوده چگونه می‌توان پذیرفت که سرنوشت جامعۀ اسلامی پس از خود را رها کرده، آن را به طوفان حوادث سپرده و رهبری پس از خود را تعیین نکرده باشد؟ چگونه می‌توان پذیرفت، پیامبری که لحظه‌ای اُمت را به حال خود نگذاشته و منطقه‌ای را بدون والی ننهاده، پس از خود زمام اُمت را واگذارد و زمامدار پس از خود را نمایان ننماید. این نسبتی ناروا به ساحت اوست.

پس به اقتضاء طبیعت اسلام و رسالت محمّدی باید گفت که او جایگزین پس از خود را بجای نهاده است. وحی الهی نیز در این باب استوار بوده و پیامبر(ص) را چنین خطاب کرده که « اگر (ابلاغ) نکنی پیام (سرنوشت‌ساز) رسالت را نرسانده‌ای و خدا تو را از (گزند) مردمان نگاه می‌دارد»[2].

دربارۀ شأن نزول این آیه چنین آمده: آنگاه که پیامبر(ص) آهنگ برگشت از حجة الوداع فرمود و واپسین سال عمرش بود در منطقه‌ای به نام «خم» آیتی بر او فرود آمد که به موجب آن، مأموریت یافت تا آنچه در مورد ولایت علی(ع)[3] از سوی خدا دریافت کرده را بر همگان بازگوید بی‌تردید سوره مائده آخرین سوره و آیه پنجاه و ششم آن در شأن علی(ع) نازل گشته است. ابن مسعود گوید: «در زمان حیات پیامبر(ص) آیه «هان ای پیامبر! آنچه را از جانب پروردگارت سوی تو نازل شده، ابلاغ کن » را بر این اساس که در شأن علی(ع) است قرائت می‌کردیم.

مراد این روایت این نیست که نام علی(ع) در آیه بوده و به مرور زمان از آن برداشته شده بلکه منظور اینست که نزول این آیه در شأن علی(ع) مثل نزول اصل آیه، واضح بود و ما هنگام قرائت آیه پیوسته به یاد علی(ع) بودیم. از اینکه خدای متعال او را به مصونیت از گزند مردمان وعده می‌دهد برداشت می‌شود که پیامبر(ص) از شرّ مردم نگران بوده و از تبلیغ آن خودداری می‌کرده است و نگرانی حضرت(ص) بجا بوده است و خداوند او را می‌فرماید که از سرزنش دیگران نهراسد. همان پیامبری که انواع آزارها را تحمل نمود و زخم‌زبان‌ها را بجان خرید و بی‌پروا همگان را به توحید و یکتاپرستی دعوت می‌نمود و خون از پیشانی‌اش جاری شد و بر ترور شبانه او هماهنگ شدند تا اینکه ترک دیار کرد.

او را دیوانه خواندند و ساحرش نامیدند و... ولی دست از فراخوانی همگانی به یکتاپرستی برنداشت. حال چه شده که می‌ترسد؟ و از چه می‌ترسد؟ آن هم‌زمانی که شصت سال از زندگی را پشت سر گذاشته و خود می‌داند که آخرین سال عمرش را می‌گذراند و حکومت او اقتدار یافته و هیبت او پادشاهان و بزرگان را به فروتنی واداشته است. پس چرا باید هراسناک باشد؟ نگران چه اتفاقی است؟ با توجه به دلداری و تسلیتی که خدا به او می‌دهد و از لحن این آیه می‌توان حقیقت را دریافت. پیامبر(ص) نگران بود که تبلیغ رسالت و معرفی علی(ع) به عنوان جانشین بعد از خود، باعث شود که روند رو به رشد خداگرائی در جامعه تعطیل گردد و گروه زیادی آن را بر نتابند و دوباره آئین کافرانه پیش گیرند. در حالی که بزودی قرار است پیامبر(ص) اُمت را گذارده و به جوار رحمت الهی هجرت نماید.

مردمان علیه او بشورند، ساختار جهان اسلام فرو پاشد، مسلمانان سرگردان و در رسالت او شک و شبهه نمایند. بنابراین، پیامبر(ص) دنبال فرصت مناسبتری برای این ابلاغ سرنوشت‌ساز بودند تا شاید خدا تدبیری فرماید و در پی سختی، همواری فراهم آرد. دراین حال برای بار سوم آیه آمیخته با اصرار ارزشمند و تهدیدات جدّی فرود آمد. نزول آیه در وهله اول و دوم به شدت مرحله سوم نبود.[4]

آن هنگام که پیامبر(ص) سال پایانی زندگانی پربرکتش را سپری می‌کرد در حال برگشت از حجة الوداع که سرشناسان دینی و اجتماعی از همه جای دنیای اسلام حضرت رسول(ص) را همراهی می‌کردند و حاجیان جمعیتی را تشکیل داده بودند که تشکیل دوباره آن امکان‌پذیر نبود، خدای متعال برای آخرین بار به پیامبرش دستور می‌دهد که ابلاغ رسالت نموده و علی(ع) را جانشین پس از خود معرّفی نماید. و نیز او را وعده داد که از گزند مردمان مصونش خواهد داشت.

حال باید به پرسشهای زیر پاسخ دهیم:

این رسالت چه ماهیتی داشت؟

پیامبر(ص) چرا نگران ابلاغ آن بود؟

چگونه آن را ابلاغ کرد؟

این ابلاغ دارای چه پیامدهائی بود؟

پاسخ به این پرسش‌ها پس از مطالب گذشته آسان می‌گردد که ضمن مباحث آینده به آن خواهیم پرداخت.

ماهیت رسالت، در آیه‌ی ابلاغ

بی‌تردید ماهیت و موضوع این رسالت، مجموعۀ آنچه بر پیامبر(ص) نازل شده نیست، زیرا سوره مائده آخرین سورۀ نازل شده بر پیامبر(ص) است و آیۀ تبلیغ آخرین آیه‌ایست که بر حضرت(ص) فرود آمده است و در آن زمان جز حج - که آن هم در حجة الوداع احکامش تکمیل شد - در احکام فرعیه نقصی نبوده تا نیاز به تکمیل داشته باشد؛ که اگر موضوع آیه، احکام بود آیه چنین می‌شد:

«ابلاغ کن ! والّا رسالت خویش را ابلاغ نکرده‌ای ...»

اینکه بگوید ابلاغ کن که اگر ابلاغ نکنی رسالت را ابلاغ نکرده‌ای ، توضیح واضح است و در ادبیات عوام مردم نیز بدور است، تا چه رسد به فصاحت و زیبایی قرآن که با آن هماهنگ نیست. پس احکام اصلی و فرعی موضوع آیه نیست. بلکه فقط یک موضوع است و آن خلافت است که به گونه‌ای شایسته باید تبلیغ ‌می‌شد. هیچیک از احکام دین از چنان جایگاه رفیعی برخوردار نیست که عدم ابلاغ آن به مثابه عدم ابلاغ رسالت باشد. گزافه نیست که بگوئیم حتی نماز هم که ستون دین است مشمول این آیه نیست؛ زیرا اگر کسی نماز را رها کند و روزه بدارد روزه‌اش صحیح و بخاطر ترک نماز گناهکار است.

پس ماهیت موضوع این آیه دارای جایگاه بلند و بنیادینی است که اگر رها شود اصل دین مورد تهدید است و جز خلافت پس از پیامبر(ص) هیچ آموزه‌ای دارای چنین جایگاهی نمی‌باشد.[5]

بنابراین همانگونه که اگر بعثت پیامبر(ص) نبود تشریع و مبانی اسلامی نبود، اگر پس از پیامبر(ص) کسی به وزانت و همگنی با او نباشد که جایگاه رسالت ادامه یابد. دین باقی نخواهد ماند و چنین شخصی به شهادت تاریخ، عقل و نقل علی(ع) است. اگر زمام مسلمین بعد از رحلت پیامبر(ص) رها گردد جاهلیت که در کمین نابودی پیامبر(ص) و تعالیم او بوده است، اعاده خواهد شد.

ساختار اجتماع و جوامع شهری به گونه‌ای است که هر حادثه‌ای نیاز به دو علت محدثه و مبقیه دارد.[6] بین این دو باید همگنی ماهوی و بلکه این همانی باشد.

اگر علت مبقیه نباشد گویا علت محدثه نبوده و در نتیجه معلول بوجود نیامده است. این حقیقت که هر حادثه‌ای به مثابه علت محدثه نیازمند علت مبقیه است، در حوادث اجتماعی و سرنوشت‌ساز بیشتر قابل دریافت است. به ویژه در جنبش‌ها و نهضت‌های اجتماعی که دشمنان در کمین نشسته و در انتظار ناپدید شدن علت بنیانگذار یا همان علت محدثه هستند تا بر آن نهضت بشورند و آن را نابود ساخته و وضعیت را به حالت اول برگردانند، وجود علت مبقیه یا استمراربخش بیشتر مشهود است.

ساختار استوار و بنیان ریشه‌دار اسلام و امت اسلامی توسط خدا بوده و وجود آن چراغ پرفروغی است که خاموش نخواهد شد. علت موجده بنیانگذار این ساختار پیامبر اسلام(ص) بوده که در بنیانگذاری و استوارسازی آن کوشید و مال و جان خود را در راه آن بنهاد تا در طول رسالتش اساس آن ، استوار گردید.

بی‌تردید بعد از علت موجده و بنیانگذار، وجود علت مبقیه و ادامه‌بخش، برای آن ضروری است. چرا که اگر نباشد به مرور زمان فرسوده گشته و دشمنان فرصت‌طلب و به کمین نشسته وارد شده و آن را در عرصه بشری از بین برده و اهداف و آیین مورد نظر خود را حاکم می‌گردانند.

بر این اساس آنگاه که هنگامه رحلت اخروی پیامبر(ص) رسید علت مبقیه دین را جایگزین خود نمود تا دین بر ساختار الهی و ناب خود باقی ماند که اگر چنین نمی‌کردند گویا رسالت خویش را انجام نداده و از ابتدا برانگیخته نشده بودند.

حال می‌توان معنای این بخش از آیه که «اگر ابلاغ نکنی رسالت خویش را ابلاغ نکرده‌ای» را دریافت. زیرا با عدم ابلاغ جانشینی، زحمات چندین ساله پیامبر(ص) هدر بود.

علت نگرانی پیامبر(ص) هنگام ابلاغ رسالت

سرشت حکومت پرکشش و خواهان زیادی دارد. پیامبر(ص) جامعه اسلامی و ساختار اجتماعی آن و مسلمان نمایان چند چهره که در جمع مسلمانان حاضرند را به خوبی می‌شناسد. علاوه بر آن به اقتضائات سنت اجتماعی آن روز، خلافت کسی که جوانترین سرشناسان بوده و در رکاب پیامبر(ص) طی جنگها پدران و برادران آنان را از دم تیغ گذرانده و بر حق و عدالت استوار، با ستمکاران خشن و در راه خدا سرزنش دیگران در او اندک اثری ندارد. و دیگر شرائط پیامبر(ص) را نگران نمود که این رسالت را برنتابند و آن را دروغ پنداشته و اسلام نهاده و کفر برگیرند؛ ساختار نظام و جامعه نوپای اسلامی دگرگون و به قهقرا برگرد و پیآمد این وضعیت تباهی رسالت پیامبر(ص) پس از رحلتش خواهد بود. می‌توان گفت: پیامبر(ص) اصل اسلام و نظام اسلامی و جامعه مسلمانان را ملاحظه فرمودند و در انتظار گشایش و زمینه مناسب برای ابلاغ این رسالت بودند. برخی روایات نیز تحلیل ما را برمی‌تابد که به نمونه‌هائی اشاره می‌کنیم: «... پیامبر(ص) فرمود: پروردگارم مرا به رسالتی برانگیخت که فراتر از توانم بود. چون که می‌دانستم مردم مرا دروغگو خواهند پنداشت. مرا وعده کرد که ابلاغ کنم یا عذابم خواهد کرد و این آیه را بر من فرو فرستاد: «ای پیامبر! آنچه سویت فرود آمد را ابلاغ نما»[7]

«...آن هنگام که آیه [ابلاغ] فرود آمد عرض کردم: پروردگارم! تنهایم، چه کنم؟ مردم بر من هماهنگ‌اند. باز آمد: اگر نرسانی، رسالت خویش نرسانده‌ای»[8]

«...در حجة الوداع در معیت پیامبر(ص) راهی مکه بودیم جبرئیل فرود آمد و فرمود: محمد! پروردگارت درود بر تو می‌فرستد و می‌فرماید علی(ع) را پرچم مردمان قرار ده. پیامبر(ص) گریست و اشک بر محاسنش جاری شد و فرمود: جبرئیلا! مردمانم همچنان با جاهلیت آمیخته‌اند، آنان را آزادانه و جابرانه به آئین تو در آورده‌ام تا مرا فرمان بردند. حال چگونه جز خودم را بر آنان بگمارم؟»[9]

سپس برای بار دوم و سوم که جبرئیل فرود آمد و وعده یاری الهی را به او ابلاغ کرد رسالت را ابلاغ نمود.

در آن هنگام مردم از پیامبر(ص) دور شده و پراکنده شده بودند. علی(ع) را فرمان داد تا گردشان آرد. آنگاه که گرد آمدند، دست در دست علی(ع) برخاست، خدای را ثنا گفت و آنگاه فرمود: هان ای مردمان! خود نمی‌پسندیدم که کسی را بعد از خود بر شما بگمارم.

آنگاه رسول خدا(ص) رو به همگان کرد و فرمود: «هان ای مردمان! از آنجا که می‌دانستم درختی بدنامتر و ناخوشایندتر از آنکه با من مخالف است نزد شما وجود ندارد، خوش نداشتم که از شما دور شوم. ولی خدا علی بن ابی طالب که همانند من است را فرستاد. خدا و من از او خشنودیم. او چیزی را بر پیوند و محبت من برنگزید. آنگاه دستانش را بالا برد و فرمود: هر کس که من او را امیرم این علی امیر اوست. خدایا! دوستدارش را دوست دار و دشمنانش را دشمن دار. در ادامه گوید: «مردمان گریه‌کنان دور پیامبر(ص) گرد آمدند و عرض کردند: ای پیامبر خدا(ص) تنها چیزی که ما را از تو جدا کرد این بود که نکند تحمل ما بر تو سخت باشد. از خشم رسول خدا(ص) به خدا پناه می‌بریم. آنگاه پیامبر(ص) از آنان خشنود شدند»[10].

چگونگی ابلاغ رسالت در کلام امام محمد باقر(ع)

امام باقر(ع) کیفیت ابلاغ رسالت را به این شرح بیان می‌دارند: «... آنگاه که خدا مصونیتش را به حضرت رسول(ص) وعده داد. سه میل قبل از جحفه در منطقه غدیر خم در حالی که پنج ساعت از روز گذشته بود. دستور داد جلو افتادگان برگردند و جاماندگان برسند و همگی در آن‌جا گرد آیند. تا علی(ع) را به مردم بشناساند و وحی خدا را درباره علی(ع) به همگان رساند. منادی همگان را به نماز جماعت فرا خواند ما از سمت راست راهی مسجد الغدیر بودیم. جبرئیل پیامبر(ص) را مأمور کرد و در آنجا زین‌های زیادی بود. حضرت رسول(ص) فرمان دادند که زین‌ها را بر هم چینند و سنگ‌ها را منبر گونه بر هم نهند تا بر همگان برتر باشد. مردم برگشتند، جاماندگان از راه رسیدند و همگی در آن مکان گرد آمدند. پیامبر(ص) بر فراز آن سنگ‌ها رفته و فرمودند[11]: «... خود را به بندگی خدا پایبند می‌دانم، خدائی او را باور دارم. آنچه بر من فرو فرستاد را بجا آوردم؛ زیرا از آن حادثه سهمگین و کوبنده (قیامت) می‌ترسم و خواستم که از آن در امان باشم. همان حادثه که هیچ کس را توان دفع آن نیست هر چند توانمندی بزرگ باشد. چرا که تنها او خداست و مرا فهماند که اگر آنچه فرو فرستاد را به همگان نرسانم رسالتم را زیر پا نهاده‌ام. مصونیتم را پذیرفت و خدا بزرگ و بزرگوار است. مرا وحی فرمود: به نام خدای رحتمگر بر آفریدگان، رحمت‌گر بر ویژگان. پیامبرا! آنچه بر تو درباره علی(ع) فرود آمد را بر همگان فاش کن. اگر چنین نکنی رسالت خویش را زمین نهاده‌ای. خدا تو را از مردمان مصون خواهد داشت.

از جبرئیل خواستم که مرا از ابلاغ این رسالت معاف دارد زیرا با کمی پرهیزگاران، زیادی دورویان، نیرنگ گنهکاران و بی‌باکی ریشخندکنندگان به اسلام که خدا در کتابش چنین وصفشان فرموده: بر زبان‌هایشان جاری شود آنچه در دل‌هایشان نیست و آن را فرصتی شمارند در حالی که [گناهشان] نزد خدا بزرگ است». چرا که آزارم را تا آن حد رساندند که مرا گوش نامیدند؛ زیرا که همراهی و اقبالم به او زیاد است. تا اینکه خدا درباره‌ام این آیت را فرو فرستاد که «آنان که پیامبر(ص) را آزار دهند و گویند او گوش است، آنگاه خدا فرمود او گوش خیر و نیکی برای شماست.» هان ای مردمان! بدانید و آگاه باشید که خدا او را به عنوان صاحب‌اختیار شما برگزید: امامی است که پیروی از او بر مهاجران و انصار، و پیروان نیک آنان، بر صحرانشینان و شهروندان، عرب و عجم، آزاد و برده، کوچک و بزرگ، سفید و سیاه، و بر هر یکتاپرست واجب شده است. [هشدار که] اجرای فرمان و گفتار او لازم و فرمانش نافذ است. ناسازگاران با او رانده خدا، گروندگان به او در مهر و رحمت ویژه اند. هر آینه خدای او، شنوندگان سخنش و پیروان راهش را آمرزیده است. هان مردمان! آخرین بار است که در این اجتماع ایستاده و مرا نظاره‌گرید. پس بشنوید و فرمان حق را گردن نهید؛ هموکه صاحب‌اختیار و معبود شماست. پس از خدا سفیر او که کنون در برابرتان ایستاده و با شما سخن می‌گوید. پس از من به فرمان خدا، علی ولّی و صاحب‌اختیار و زمامدار شماست. آن‌گاه امامت در فرزندان من و از نسل علی(ع) خواهد بود. این قانون تا رستاخیز که خدا و رسولش را دیدار کنید پابرجاست. آنچه خدا و رسول(ص) و امامان(ع) روا دارند رواست و آنچه آنان ناروا دانند نارواست. خدا روا و ناروا را برایم بیان فرموده و آنچه پروردگارم از کتابش (حلال و حرام) به من آموخته، در اختیار علی(ع) نهاده‌ام.

هان مردمان! او را برتر دانید. چرا که خدا همه دانش‌ها را در جان من نهاده و من نیز آن را در جان پیشوای پرهیزکاران، علی، نهاده‌ام. او (علی) پیشوای روشنگر است که خداوند آن را در سوره «یس» یاد می‌کند و می‌فرماید: «و هر چیزی را در پیشوائی روشنگر برشمرده‌ایم...»[12]

هان ای مردمان! از علی(ع) رو برنتابید و از امامتش نگریزید، از سرپرستی‌اش رویگردان نباشید. او[شما را] به درستی و راستی خوانده و خود نیز بدان عمل نماید، نادرستی را نابود کند و از آن بازدارد، نکوهش نکوهش‌گران او را از راه خدا باز ندارد. او سردمدار مؤمنان به خدا و رسول(ص) است، کسی در ایمان از او سبقت نجسته. او جان خود را فدای پیامبر(ص) نموده و با او به پرستش خدا مشغول بود آن زمان[که در وادی خداباوری] کسی نبود. اولین نمازگزار و پرستشگر خدا همراه من است. از سوی خدا به او فرمان دادم تا[در شب هجرت] در بستر من بیارآمد و او نیز فرمان برده و پذیرفت که جان خود را فدای من کند.

هان مردمان! او را برتر دانید که خدا او را برگزیده و پیشوائی او را بپذیرید که خداوند او را برافراشته...

هان مردمان! در قرآن ژرف بنگرید، آیات و محکماتش را دریابید و متشابهش را بگذارید. بخدا سوگند بیان بازدارنده، و تفسیر آن،[13] تنها با همینکه دستانش را گرفته و برافراشته‌ام ممکن است و اعلام می‌نمایم که: هرکس من او را امیرم، این علی(ع) امیر اوست.[14]  

هان مردمان! علی (ع)، حضور خداست که دراین‌باره در کتابش فرمود: «...دریغا بر آنچه در حضور خدا کوتاهی ورزیدم؛ بی‌تردید من از ریشخندکنندگان بودم».

هان مردمان! علی و فرزندان پاک من ثقل کوچک و قرآن ثقل بزرگ است[15] هر یک از این دو گویای دیگری و هماهنگ با دیگری است. هرگز از هم جدا نشوند تا کنار حوض بر من آیند. امامنتداران خدا میان بندگان خدا، فرزانگان الهی در زمین‌اند ـ بدانید که خدا فرمود و من از جانب او گفتم هشدارید که گفتم، رساندم و شنواندم

خدا فرمود من نیز گفتم و روشنگری کردم. امیرمؤمنان تنها این برادرم بود، و پس از من امارت سزاوار کسی جز او نباشد. آنگاه دست بر بازوی علی(ع) زد و او را بالا برد. از آن هنگام که پیامبر(ص) بالا رفت، علی(ع) را بالا برد تا آن حد که دو پای امیر مؤمنان به زانوی پیامبر(ص) رسیده بود. آنگاه حضرت افزودند:

هان مردمان خدا تنها به امامت او [علی(ع) ] دینتان را تمام گردانید. پس هر کس که او و فرزندانم که از صلب اویند تا برپائی رستاخیز به پیشوائی نگیرد کارهاشان تباه، دوزخیان جاودانه و عذابشان کاستی نداشته و مورد توجه خدا قرار نگیرند.

هان مردمان! خدا را گواه می‌گیرم که رسالت را ابلاغ نمودم و رسول(ص) جز ابلاغ وظیفه‌ای ندارد.

هان مردمان! آنگونه که شایسته خداست پارسائی پیشه کنید و مبادا نامسلمان بمیرید.

هان مردمان! نور الهی در من و سپس در جان علی و از علی به نسل او مهدی قائم که حق هر مؤمن هر حقی که از آن ما باشد را می‌ستاند جا گرفته است. چرا که خدا ما را بر کوتاهی‌کنندگان، ستیزه‌گران، ناسازگاران، خیانت‌ورزان، گنه‌کاران، ستمکاران و زورگیران، جهان راهنما و حجت قرار داده است.

هان مردمان! هشدارتان باد! من سفیر وحیانی خدا سوی شمایم که پیش از من نیز چنین سفیرانی بوده و روزگارشان به پایان رسیده است. «...آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، به گذشته‌هایتان باز می‌گردید؟ و هر کس بر گذشته (نابسامان) خود باز گردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی‌رساند، و به زودی خدا سپاسگذاران را پاداش می‌دهد. » آنان شکیبایان بودند، بدانید! علی و فرزندانم که از نسل اویند به شکیبائی و شکرگذاری توصیف گشته‌اند.

هان مردمان! پس از من رهبرانی خواهند آمد که به دوزخ فرا خوانند و رستاخیز یاری نمی‌شوند.

هان مردمان! خدا و من از آنان بیزاریم...

هان مردمان! من هشداردهنده‌ام و علی راهبر است.[16]

هان مردمان! من پیامبرم و علی جانشین من است. پایان‌بخش پیشوایان، مهدی قائم از ما است. بدانید که او بر همه آئین‌ها غلبه خواهد کرد.[17]

بدانید که او ستاننده حق [ستمدیده‌گان] از ستمگران است.

بدانید که او بر دژها چیره و آنها را ویران خواهد کرد

بدانید که او هر گروه شرک‌آلود را از پای درخواهد آورد.

آگاه باشید که او خون دوستان خدای بزرگ و بلندمرتبه را جبران خواهد کرد. هشدار که از دریاهائی ژرف پیمانه‌هائی افزون گیرد

هشدار! که او هر ارزشمندی را در حد ارزشش و هر نادانی را در حد نادانی‌اش، می‌گذارد و ارزش می‌دهد.

هشدارید! که او برگزیده خدا و نیکوست.

بدانید که او میراث‌دار هر دانش و حاکم بر بینش‌هاست.

هان بدانید که او از سوی پروردگارش سخن می‌گوید و آیات و نشانه‌های ـ او را برافراشته، بالنده و استوار است.

آگاه باشید! اداره جهان به او واگذار شده و از همه گذشتگان وجودش را مژده داده اند.[18]

هشدارید! که او یگانه حجت جاویدان و پس از او حجتی نباشد. حق تنها در پرتو او و روشنائی تنها در حضور اوست.

هشیار باشید! که کسی بر او چیرگی نخواهد داشت و در برابر او، یاری نخواهد شد. »[19]

هان بدانید که او ولی خدا در زمین، حکمران الهی میان بندگان و امین خدا در آشکار و نهان است.

هان مردمان! برایتان بیان نمودم و شما را فهماندم و این علی پس از من شما را خواهد فهماند. در پایان سخنانم شما را به دست دادن با خود و سپس با علی فرا می‌خوانم که با او بیعت کرده و به امامت او اقرار نمائید. بدانید! من با خدا و علی با من پیمان بسته و اکنون من از سوی خدا برای امامت وی پیمان ستانم و هر کس سرپیچی نماید به ضرر خودش خواهد بود...

هان مردمان! شما افزون برآیند که یکی، یکی با من دست دهید. خدایم مرا دستور همی داد که بر پیمان با علی به عنوان امیر مؤمنان و پیشوایان پس از او که از او و از منند با زبانتان اقرار گیرم که به شما اعلام کنم نوادگان من از نسل علی‌اند.

حال همه با هم بگوئید: آنچه از جانب پروردگارمان پیرامون شخصیت و جایگاه علی امیر مؤمنان(ع) و فرزندان و پیشوایان معصوم که از علی‌اند بر ما خواندی را شنیده و آن را سرسپرده، پسندیده و فرمانبریم. از ژرفای وجود، با دل، جان، زبان و دستانمان با تو بر آن پیمان می‌بندیم. بر آن زندگی کرده و بدرود حیات گفته و برانگیخته خواهیم شد. نه از آن کژی پیشه کنیم و نه به تردید افتیم. هرگز از پیمان و میثاقمان برنگردیم و پیمان نشکنیم. تو، علی و امامان از صلب علی(ع) را همواره فرمان بریم همان فرزندان بعد از حسن و حسین که آنان و منزلتشان را نزد پروردگار، و خودم به شما معرفی کردم. هان مردمان! باور کنید و بر زبان آورید آنچه خشنودی خدا را برایتان در پی دارد. همانا اگر شما و همه زمینیان کفر ورزید، خدا را ضرری نرساند.

بار الها! مؤمنان را رحم و کافران را خشم فرو فرست.

و سپاس از آن خدای جهانیان است.

حاضران ندا دادند که: آری آنچه خدا و پیامبرش فرمودند را شنیده، فرمان برده، سرسپرده و با دل و زبان پذیرا گشته‌ایم.

گرد پیامبر(ص) و علی(ع) جمع آمدند دست می‌دادند. سردمدار کسانی که با رسول خدا(ص) دست دادند، ابوبکر، و سپس عمر، بعد از او عثمان و چهارمین و پنجمین و...هر یک از مهاجرین و انصار ازمنزلگاه خود آمده و با دست با پیامبر(ص) و علی(ع) خود بیعت می‌نمودند.

شامگاهان فرا رسید، نماز مغرب و عشاء بگذاردند، بیعت و پیمان را برای سومین بار انجام دادند. هر گروهی که پیمان می‌بستند و بیعت می‌کردند، پیامبر(ص) می‌فرمود: ستایش از آن خدائی است که ما را بر همگان برتری داد.

آری خدا به وعده‌اش وفا فرمود و از جمعیت گسترده حضار کسی این رسالت را انکار نکرد گرچه بعد از اینکه پیامبر(ص) چشم بر جهان بست و راه رحمت پایدار خدا را پیش گرفت بر آن شوریدند.

سران سرشناس مسلمانان ازجمله ابوبکر و عمر به علی(ع) تهنیت گفتند.

رخداد غدیر مورد پذیرش همگانی روایتگران شیعه و سنی بوده و درباره آن کسی تردید روا نداشته است. آنچه مورد تردید است معنای ولایت است که بزودی از آن سخن خواهیم گفت.

شأن نزول آیه تبلیغ به شهادت همگان، علی(ع) است[20] و شانزده منبع از منابع روایی اهل تسنن نزول آیه تکمیل را بعد از معرفی علی(ع) توسط پیامبر(ص) به عنوان ولایت امر، می‌دانند.[21]

آمار شرکت‌کنندگان و گواهان این رخداد مهم تاریخی را تا صد و بیست هزار نفر گفته‌اند.[22]

پی‌آمدهای رسالت ولایت علی (ع)

رخداد غدیر بر حاضران و غایبان حجت بود تا مردمان در برابر این حجت رسا و گویا حجتی نداشته باشند.

در حدود شصت منبع حدیثی از اهل تسنن تبریک و فهنیت ابوبکر و عمر به پیامبر(ص) و علی(ع) را بازگو کرده‌اند.[23]

و چنین بازگو کرده‌اند که آن دو، خطاب به امام(ع) گفتند: آفرین! آفرین بر تو باد ای علی! کنون تو صاحب‌اختیار من و هر زن و مرد مؤمن شدی.

در برخی منابع اهل تسنن آمده است که «هر کس هیجدهم ذالحجه را روزه بدارد، خدا روی شصت ماه را برایش بنگارد. و این روز، غدیر خم است که پیامبر(ص) برای علی بن ابی طالب بیعت ستاند و فرمود: هر کس من او را امیرم کنون علی امیر اوست. پروردگارا! دوست او را دوست، و دشمنش را دشمن، یاورش را یاور باش.» آنگاه عمر بن خطاب گفت: مرحبا، مرحبا برتو یا علی! صاحب اختیار من و هر مرد و زن مؤمنی شدی. آنگاه این آیه فرود آمد «... امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود بر شما را تمام گردانیدم و اسلام را به عنوان آئینتان برگزیدم»[24].

بازخوانی اکمال دین

طی گفتارهای گذشته، گفتیم که ما بر این باوریم که مأموریت مهم و سرنوشت‌ساز پیامبر(ص) در روز غدیر، زمامداری مسلمانان بوده است. همان که اگر ابلاغ نمی‌شد، تلاش‌های دیگر پیامبر(ص) نیز بی‌نتیجه می‌ماند و پیامبر(ص) رسالتش را انجام نداده بود. بنابراین تعیین سرنوشت سیاسی و زمامداری امت اسلام باعث تکمیل دین و اتمام نعمت گردید و به دنبال این رخداد سرنوشت‌ساز آیه فرود آمد که «امروز دینتان را کامل گردانیدم...»

حال، از هم‌کیشان خود و برادرانمان می‌پرسیم.

آیا رخداد پراهمیت غدیر که شرحش برفت تنها بر مدار دوستی امام علی(ع) می‌چرخد؟

آیا دوستی تنها ویژه اوست؟ در حالی که قرآن به صراحت ولایت و دوستی بین همه‌ی مؤمنان را نسبت به یکدیگر واجب کرده و تنها کفرپیشگان خداستیز را از آن استثناء نموده است.

ولایت امام علی(ع) در خطبه پیامبر (ص)، فرع بر ولایت پیامبر(ص) است، همانکه نسبت به جان مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. کمااینکه، فرمود «...آیا نسبت به جانهاتان از خودتان سزاوارتر نیستم؟ اقتضاء فصاحت لفظ و بلاغت معنا، محبت و دوستی تنها را برنمی‌تابد زیرا جمله‌ای که فرع بر جمله دیگر است در معنا با آن همگن می‌باشد.

در حالی که «ولایت» در خطبه غدیر، توسط بسیاری از (اهل تسنن) روایت گران و دیگران به معنای زمامداری تفسیر شده است که شماری از آن را از نظرتان می‌گذرانیم:

«این آیه فرود آمد که درباره علی(ع) تبلیغ کند، پیامبر(ص) دست علی(ع) را گرفت و فرمود: هر کس من او را امیرم، این علی امیر اوست...پس در آیه تبلیغ پنج نکته نهفته است: کرامت، امر، حکایت، عزل، عصمت[25].

خدا پیامبرش را دستور داد تا علی را به عنوان پیشوای مردمان بگمارد ولی حضرت(ع) درنگ فرمود: زیرا که نگران تکذیب قوم بود ولی آیه نازل شد که «...شاید در حال تأسف بر کارشان خود را هلاک کنی. [26] آنگاه پیامبر(ص) دستور همگانی صادر فرمود که علی(ع) را به عنوان امیر درود فرستند. پس از مدتی این آیه فرود آمد که «ای پیامبر! آنچه از جانب خدایت بر تو فرود آمد را ابلاغ کن...»[27].

ابوبکر و عمر هنگام تبریک امارت علی(ع) می‌گویند «...صاحب‌اختیار ما و هر زن و مرد مؤمنی شدی». اگر معنای ولایت تنها محبت بود. آن دو در تهنیت خود باید به همگان تهنیت می‌گفتند نه تنها به امیر المؤمنین(ع) زیرا محبت، همگانی است. پس پی می‌بریم که آن دو نیز مانند ما از «ولایت» امامت و رهبری را فهمیده‌اند. در روایتی، کسی گلایه‌کنان رو به عمر کرده و می‌گوید: ادبیات و برخورد شما با علی(ع) با دیگر اصحاب متفاوت است و [او را بصورت ویژه بزرگ می‌داری] عمر پاسخ داد: او مولای من است»[28].

ادبیات برخی افراد که بخاطر غدیر، سر از کفر درآوردند. گویای این است که واژه «ولایت» فراتر از دوستی است.

آن هنگام که رخداد غدیر درصدر اخبار اجتماعی روز قرار گرفت، ابن فهری به حضور پیامبر(ص) رسید رو به سوی حضرت(ص) کرد و گفت: ای محمد! از سوی خدا ما را به گواهی بر وحدانیت خدا، و رسالت خودت، نماز، روزه، حج و زکات واداشتی! پذیرفتیم. ولی به این حد بسنده نکردی و دست پسر عموی خود بگرفتی و او را بر ما برتری دادی و گفتی «هر کس من او را امیرم این علی امیر اوست» حال بگو آیا گماشتن علی به خلافت، ایده‌ی خود بود یا دستور خدا؟

پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: سوگند به آنکه جز او خدائی نیست، این یک دستور از جانب خدا بود. آنگاه حارث رو سوی اقامتگاه خویش نهاد و گفت: خدایا! اگر آنچه محمد(ص) گوید راست است، باران سنگ‌ریزه از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی ما را بیار. هنوز به اقامتگاه خویش نرسیده بود که خدا سنگی بر او فرستاد و به سر او اصابت کرد و از نشیمنگاه او بیرون آمد. آنگاه این آیه فرود آمد: «پرسشگری درباره عذاب رخداده پرسید...» و برخی گفته‌اند این آیه آمد که «آیا در عذاب ما شتاب دارند؟»[29]

حال وقتی که این منافق از «ولایت» برداشت امارت می‌کند که در کفر و نفاقش معذب است، پس چرا برادران سنی ما این را نمی‌دانند؟

نه چنین است: «واقعا او حق است همانگونه که خود شما (به روشنی) می‌گوئید»[30]. پس پی می‌بریم که درنگ احتیاط‌گونه پیامبر(ص) در ابلاغ این رسالت، نگرانی‌اش از دروغ‌انگاری دورویان مسلمان‌نما، ابلاغ آن در این گردهمائی بزرگ، تبریک همگانی به امیر مؤمنان(ع) به عنوان زمامدار مسلمین، پیوند ولایت علی(ع) با اولویت پیامبر(ص) نسبت به جان‌های مؤمنان از آنان، همگی استوارترین گواه بر این است که رخداد سرنوشت‌ساز غدیر، در راستای تعیین زمامداری سیاسی و حکومتی پس از پیامبر(ص) بوده است که امام علی(ع) را به عنوان زمامدار جامع مسلمانان برگزیده است.

والسلام علی عباد الله الصالحین

برداشتی از کتاب علی والحاکمون

خادم القرآن آیت الله العظمی دکتر محمّد صادقی تهرانی (ره)

 


[1]- مائده، 67

[2] - مائده، 55

[3] - الدر المنثور... علامه امینی در کتاب «الغدیر» حدیث غدیر را از سی منبع روائی اهل تسنن درآورده و گوید: صد و بیست صحابی، چهل و هشت نفر از تابعین، سیصد و شصت طبقه، بیست و شش نویسنده‌ای از شیعه و سنی بر این باورند که آیه 55 و 56 مائده در مورد علی در غدیر خم و حجة الوداع نازل گشته است که می‌توانید به آنجا رجوع کنید. الغدیر ح 1 ص 17 ـ 25

[4] - ابن قتال در کتاب «روضة الواعضین» به نقل از امام باقر (ع)در گفتار مفصلی چنین بیان می‌کند «خدا به پیامبرش فرمود: محمد! علی را بشناسان و از مردمان برای او پیمان گیر. میثاق و پیمانم با موثقانت را بر این مهم مقرر نما که تو را بزودی خواهم ستاند. پیامبر (ص) که دشمنی منافقان با خود و علی (ع)را می‌دانست، از وجود آنان نگران شد تا مبادا این ابلاغ باعث شود آنان به جاهلیت برگردند.

از جبرئیل خواست که از پروردگار مصونیت او را مسألت نماید. چشم‌براه جبرئیل ماند تا بازآید و مصونیت او از مردمان را از پروردگار آرد. این چشم‌براهی تا مسجد خیف ادامه یافت. جبرئیل وی را آمد و دستور را بر حضرت (ص)بازخواند ولی مصونیت الهی را بیان ننمود. پیامبر (ص) فرمود: ای جبرئیل! نگران قوم خویشم که دروغم پندارند و گفتارم درباره علی (ع)را برنتابند. پیامبر (ص) به راه خود ادامه داد و جبرئیل برفت. آنگاه که پیامبر (ص) به منطقه غدیرخم سه میلی جحفه، رسید پنج ساعت از روز گذشته و وسط روز گرمای سوزان مطقه را فرا گرفته بود. در این هنگام جبرئیل باز آمد و عصمت پروردگار نسبت به پیامبر (ص)را باز آورد و عرض کرد ای محمد!

خدای بر تو درود می‌فرستد و می‌فرماید: «هان ای پیامبر! آنچه بر تو فرود آمد را ابلاغ کن. و اگر انجام ندهی پس رسالت خویش به انجام نرسانده‌ای و خدا تو را از مردمان نگهدارد. »در این هنگام پیامبر (ص)دستور فرمود...(و قصه غدیر را به تفصیل بیان فرمود)تا بداینجا رسید که فرمود: «پیامبر (ص)ضمن خطبه غدیر رو به مردمان فرمود: هان ای مردم! تاکنون از رساندن آنچه خدا برمن فرو فرستاده سهل‌انگاری و کوتاهی ننموده‌ام. حال شما را از سبب نزول این آیه می‌آگاهانم: جبرئیل سه بار بر من فرود آمد و مرا از جانب پروردگارم درود فرستاد و دستور همی داد تا در این منزل بایستم. هر سفید و سیاهی آگاه باشد که علی بن ابی طالب (ع)برادر، وصی، جانشین و امام پس از من است.

همان که پیوندش با من همسان پیوند هارون و موسی است و [تنها در این متفاوت است که] پیامبری پس از من نباشد. او پس از خدا و پیامبرش ولی [زمامدار] شماست...خطبه پیامبر (ص) طولانی و در گرمای طاقت‌فرسای روز بود که حدود دو ساعت در انظار توده مسلمانان ایراد گردید.

[5] - قمی به إسناد از محمد بن مسلم و او از ابو جعفر (ع)نقل می‌کند: آخرین فریضه‌ی نازله‌ی الهی ولایت است.

[6] - محدثه همان علت نخستین است که چیزی یا حادثه‌ای را بوجود می‌آورد و علت مبقیه علت بعد از ایجادش است که ادامه حیات معلول را در پی دارد. (م) .

[7] - الدر المنثور، ج 2 ص 298 به نقل از ابو الشیخ فی «العظمة» عن الحسن

[8] - همان، به نقل از عبد الله بن حمید و ابن ابی حاتم و ابو الشیخ

[9] - بحار الانوار، ج 37، ص 137، کتاب «الخالص» آن را از اهل تسنن نقل کرده‌اند.

[10] - با تلخیص

[11] با تلخیص

[12]) اشاره به این آیه است: و کل شیء احصیناه فی امام مبین، یس، 12

[13] - منظور، تفسیر بطون قرآن است. که حروف مقطعه جزئی از آن است.

[14] - این جمله، از متواترات بین همه مسلمانان است.

[15] - همانگونه که ثقل اکبر بزرگتر از ثقل اصغر است جامع بین هر دو از هر یک به تنهائی بزرگتر است. پس خاندان پیامبران معصوم بزرگتر از هر یک از ثقل اصغر و اکبر به تنهایی است دو ثقل را در ذات مقدسه خود دربر گرفته‌اند. آنان خود ثقل اصغر و در عین حال همان‌ها در عقل، دانش، باورها و رفتارها قرآنند و مذهب ما بر این باور مبتنی است. پس آنان بزرگتر از قرآن بتنهائی وخودشان منهای قرآن هستند.

[16] - اشاره به این آیه است که «تو تنها هشدار دهنده‌ای و هر قومی را راهبردی است».

[17] - اشاره به این آیه:« او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را هم آئینی پیروز گرداند هر چند مشرکان خوش نداشته باشند»، توبه،133.

[18] - ما در کتاب «بشارات المهدین» که به زبان فارسی نوشته و در سال 1337 هجری شمسی چاپ شده، مژده‌های زیادی را در مورد حضرت مهدی (عج)بازگو کرده‌ایم. و در کتاب «رسول الاسلام فی الکتب السماویه» بر آن افزوده‌ایم و تا شصت بشارت را در مورد پیامبر خاتم (ص) و پایان‌بخش اوصیاء (حضرت مهدی (ع))بیان کرده‌ایم. که در اینجا تعدادی را برگزیده و بازگو می‌کنیم.

تشکیل امت واحده مبتنی بر دین و سنت واحده در دولت قائم، الزبور 37 ص 38 ـ 39. و حجی النبی، ج 2 ص 7 و صفیناه النبی، ج 3 ص 6 ـ 7  و اشعیا، النبی 25:22

در کتاب «جاماساب نامج که پیش از پنجاه قرن قبل نوشته شده، به اسم، لقب و نسب حضرت قائم (عج)تصریح کرده است. در کتاب زرتشتیان «زند»، انجیل متی 25: 31 ـ 34 به نام «فرزندانشان» که همه گروه‌ها با هیبت تمام گردش جمع آمده و او را خواهند پذیرفت

الزبور 72 : 20 او را با نام شاه‌زاده مطرح می‌کند و آنگاه او را چنین توصیف می‌کنند که زمین را پر از عدل و داد می‌کند همانگونه که پر از جور و ستم بود. در کتاب اشعیا 11 : 1 ـ 9 حضرت رسول را اینگونه توصیف می‌کند: او از درخت یسّی بن داوود نبی (ع)بوده و حضرت مهدی، همانگونه که در اخبار ما آمده، به لحاظ مادری به او منسوب است. همچنین او را به کمال دادگستری در همه جای جهان توصیف نموده و می‌گوید که در حکومت عادلانه او گرگ‌ها نیز به همزیستی مسالمت‌آمیز با گوسفندان خواهند گرایید و تنها خیر و خوبی از آنها سرزند. عمرها دراز می‌گردد تا آن حد که پدران پسر خود را تا صد سال خواهند دید.

مکاشفات یوحنای لاهوتی 2 : 26 ـ 28 به قیام او با شمشیر، و در 12 : 1 ـ 17 این کتاب غیبت دراز مدت او بخاطر ترس از دشمنان، پنهانی ولادت او، و اینکه او بعد از ظهورش بر مردمان قاطع برخورد خواهد کرد، اشاره می‌کند.

دانیال 12 : 131، قائم را به عنوان لقب او و اینکه او بزرگترین رهبر روحانی است که اهداف همه انبیاء را در زمین می‌گستراند و بسیاری از مردگان در دولت او زنده شده و دوباره برمی‌گردند را مورد اشاره قرار داده است. و این همان اصطلاح «رجعت» است که آیات و روایات زیادی آن را مطرح می‌کنند.

در انجیل متی 24 : 23 ـ 42، انجیل مرقس 13 : 33 ـ 37، لوقا 35 ـ 36 : لقب مشهور، - صاحب خانه ـظهور ناگهانی و نامعین، ظهور چشم‌گیر به نحوی که همگان او را مثل آفتاب می‌بینند، یاران ویژه خود را از سراسر جهان فرا می‌خواند و با یک چشم به هم زدن گرد او آیند، آسمان و زمین هم به لرزه افتد این بشارت به لرزه نخواهد افتاد که کنایه از حتمی بودن ظهور ان حضرت است، مورد اشاره قرار گرفته است.

تفصیل مباحث را در کتاب «بشارات العهدین» و «رسول الاسلام فی الکتب السماویه» جویا شدید

[19] - اشاره به اسراء، 33 می‌باشد که «...هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرست وی قدرتی داده‌ایم، پس [او] نباید در قتل زیاده‌روی کند، زیرا او [از طرف شرع] یاری شده است. » به حضرت مهدی تفسیر شده که ولی خون‌های پاک، از نیاکان مظلوم خویش است. حضرت مهدی در برابر ستمکاران و سرکشان یاری شده و در برابر او کسی یاری نمی‌شود.

[20] - الغدیر، ج 1 ص 214 ـ 223

[21] - همان ص 230 ـ 232

[22] - ابن جوزی گوید: «عالمان هماهنگ بر این باورند که رخداد غدیر بعد از برگشت پیامبر (ص) از حجة الوداع در روزهیجدهم از ذی الحجه بوده و حاضران صد و بیست هزار نفر بوده‌‌‌اند و حضرت فرمود: هر کس من او را امیرم این علی او را امیر است.

[23] - این جریان در منابع حدیثی زیر آمده است:

امام احمد حنبل، المسند، ج 4 ص 218

الحافظ ابو جعفر محمد بن جریر طبری، تفسیر الطبری، ج 3 ص 428

الحافظ احمد بن عقدة الکوفی، کتاب الولایه، به اسناد از سعد بن ابی وقاص

الباقلانی البغدادی، التمهید فی اصول الدین، ص 171،

حافظ ابو سعید الخرکوشی النیسابوری، شرف المصطفی

احمد بن مردویه اصفهانی، تفسیر.

الثعالبی، ابو اسحاق، تفسیر،

البیهقی، ابوبکر، تفسیر

ابوبکر، البغدادی، با دو سند صحیح از ابو هریره، ص 233 ـ 232

ابو الحسن المغازلی، المناقب

العاصمی، ابو محمد، احمد، زین الفتی،

ابو سعد السمعانی، فضائل الصحابه به نقل از ابن عازب

الغزالی، ابو حامد محمد، سر العالمین، ص 9

زینی دحلان المکی الشافعی، السید احمد، الفتوحات الاسلامیه ج 3 ص 306

الشنمقیطی المدنی المالکی، حیاة علی بن ابی طالب، ص 28

الشهرستانی، الملل و النحل،

الخوارزمی الحنفی، المناقب، ص 94

الرازی الشافعی، فخر الدین، التفسیر الکبیر، ج 2 ص 636

ابن اثیر شیبانی، النهایه، ج 4 ص 246

النطنزی، ابو الفتح محمد بن علی، الخصائص العلویه.

ابو عبد الله الکنجی الشافعی، کفایة الطالب، ص 16

الملا، عمر بن محمد، وسیلة المتعبدین

الطبری، الحافظ، ابو جعفر محب الدین طبری، الریاضی النضرة.

الشیخ الاسلام، الحموینی، فرائد السمطین،

الخطیب، ولی الدین، المشکاة المصابیح، ص 557

ابن کثیر الشافعی، البدایة و النهایة، ج 5 ص 210 ـ 201

المقریزی المصری، تقی الدین، الخطط، ج 2 ص 223

الصباغ المالکی المکی نور الدین، الفصول المهمة،

العالم، محمد محبوب تفسیر شاهی

الاذرعی الشافعی، بدیع المعانی، ص 75

المیبدی، کمال الدین، شرح الدیوان.

السیوطی، جلال الدین، جمع الجوامع

المدنی الشافعی، نور الدین السمهودی، وفاء الوفا باخبار دار المصطفی، ج 2 ص 173 و الصنعانی، السید محمد، الروضة الندیه

القسطلانی، ابو العباس شهاب الدین، المواهب اللدنیه، ج 2 ص 13

العسقلانی، ابن حجر، الصواعق المحرقه ص 26

الهمدانی، سید علی بن شهاب الدین،مودة القربی

الشیخانی القادری، سید محمود، الصراط السوی فی مناقب آل النبی

المناوی الشافعی، شمس الدین، فیض الغدیر، ج 5، ص 218

با کئیر المکی الشافعی، وسیلة المال فی عد مناقب الآل.

الزرقانی المالکی، ابو عبد الله، شرح المواهب ج 7 ص 13

بایزید السهارنیوری، حسام الدین بن محمد، مرافض الروافض

البدخشانی، میرزا محمد، مفاتیح النجا فی مناقب آل العبا و تزلی الابرار بما صح فی اهل البیت الاطهار

صدر العالم، الشیخ محمد، معارج العلی فی مناقب المرتضی

[24] - مائده، 3

[25] - الثعالبی، التفسیر با اسناد از کعبی.

[26] - کهف، 6.

[27] - بحار الانوار ج 37، ص 153

[28] - همان ص 159

[29])ثعلبی، نقاش، سفیان بن عیینه، رازی، قزوینی، نیشابوری، طبرسی، طوسی آن را ذکر کرده‌اند

[30] - الذاریات، 23

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد