ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
به نام خودش که خوب میداند همه چیز به نام اوست.
دیر زمانیست روی آن شاخهی گیلاس حیات
دو کبوتر،
کلبهی چوبیشان را،
زیر آن سیارههای سرخ،ساختهاند.
شبهنگامان
در خامُشی ِ
پر ز سکوت این حیات،
دیرگاهیست که من میبینم ،
عشقبازیشان،بوسههاشان
و نسیم محبت که وزیدن میگیرد لای گل های حیات، آن هنگامان،
و روئیدن گلهای جدید
که معلول محبت هستند،
آری همه را میبینم میبینند ولیک،....
سالهاست من از پنجرهی آهنی اتاقِ زیر شیروانی،
محبت را درس میگیرم
و به آسانی خوردن یک لیوان آب
نمرهی بیست میگیرم.
بیشتر آدمیان شهر من
نمیدانم چرا در درس محبت همه صفر میگیرند؟
و چرا همه ادعای محبت میکنند؟
و چرا هرچه محبت میکنم،
کسی نیست بیاید بنشیند به برم و به پاسخ محبتهایم
سلامی خشک و خالی بکند
نگاهی بیریا ، بیتکلف
از روی محبت بکند.
مردمان شهر من گویی خساست میکنند
روی جریان محبت دائما سد میزنند
تا مبادا در سایه سار این فرهنگ غلط
ناکسی، محتسبی پیدا شود
انگشت اتهام بی عفتی
سویشان دراز کند .
شعر از :سینا آزادی
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است...